عشق نجات دادن غریقیست
که دیگر هیچکس به نجاتش امیدی ندارد .
عشق ،
رجعت به آغاز ِ
آغاز است ، به شروع ،
به همان لبخند ، همان نگاه ، همان طعم ،
اما نه خاطرهی آنها ، خود ِ آنها.
...
مگذار که عشق ، به
عادت دوست داشتن تبدیل شود !
مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه ، به عادت آب دادن گلهای
باغچه تبدیل شود !
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست ،
پیوسته نو کردنِ
خواستنیست که خود ، پیوسته ، خواهان نو شدن است ، و دیگرگون شدن.
تازگی ، ذاتِ عشق است ، و طراوت ، بافت عشق .
چگونه میشود
تازگی و طراوت را از عشق گرفت ،
و عشق ، همچنان ، عشق بماند؟
نادر ابرهیمی