جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
یلدا


توو چله ی من امسال

 کدوم شعر و کدوم فال

باز یاد اونو زنده کرده


حافظ بگو کدوم فال

 کدوم روز و کدوم سال

اونی که رفته بر میگرده

اونی که رفته بر میگرده


امشب کدوم ستاره

 دلشوره هامو داره

دلواپس لبخند اونه


کدوم جاده دوباره

 اونو با یک اشاره

تا پشت این در میرسونه

تا پشت این در میرسونه


توو چله ی هر سال من

 یه جای خالیه که پر نمیشه

حافظ نگو توو فال من

جدایی افتاده برا همیشه


تو چله ی هر سال من

 یه جای خالیه که پر نمیشه

حافظ نگو توو فال من

 جدایی افتاده برا همیشه

 

شبای چله صدام می لرزه ، دلم میگیره

شبای چله خاطره هاشو ازم میگیره


دلم دوباره نبودنش رو بهوونه کرده

یه عمره میگن ، اونی که رفته برنمیگرده ... برنمیگرده

 

 

بهمن محمدزاده

 

 

+ به یاد عزیزانی که یلدای امسال دیگر بین ما نیستند

 

دانلود آهنگ یلدا با صدای محمد معتمدی

 



بد عادتم کن به عشق !

باید یاد گرفت 

با تـــو گل گفت ، گل شنفت !

یا با تو زیر تگرگ حتی شکفت !

 

باید یاد گرفت

حرف‌ که میزنی از لبهایت

سبد سبد گل همیشه بهار ،

از چشم هایت دریا دریا مروارید

و از دست هایت آسمان آسمان پرواز برداشت

 

پا در میانی کن تا

امشب که خاطره‌ات داشت 

اتاقم را زیر و رو می‌کرد کمی بیشتر بماند !

به خوابم بیاید !

 رفتن را از یاد ببرد !

 

بشنو سخنم را

بد عادتم کن به آمدن

به نرفتن ، به ماندن ،

به دوست داشتن ....

 

بد عادتم کن به عشق !

 



حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
خاطره ی اولین دیدار


هر جایِ دنیا که به من فکر‌ کنی

من به نزدیک ترین پنجره خیره می شوم


و در سکوتی چند دقیقه ای

یک عمر ، تـــو را می بینم

 

هر جایِ دنیا که به من فکر‌ کنی

من به نزدیک ترین خاطره ی مان می روم ...

 

خاطره ی اولین دیدار ، امانم را بریده !

کاش میشد فردا

دوباره ، برای اولین بار می دیدمت!

 


حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
لبخند اردیبهشت


سه فرزند داشت
...

 

ولی برای بهار ،

اردیبهشت

دختری بود که هربار

به لبخندش نگاه می کرد ؛


خاطرات سرد یک زمستان را

به شکوفه ای از یاد می برد ...

 


 
حمید جدیدی



شاعر : حمید جدیدی ,
بغض


مگر یک بغض چه میخواهد ؟!

 

یک دل گرفته ...

یک خاطره ی شعله ور

و یک خط شعر !

 

اگر همه ی این ها هم

در غروب جمعه اتفاق بیفتد ؛

                  دیگر من هیچ نمیگویم !

 


محسن دعاوی



شاعر : محسن دعاوی ,
عشق


عشق نجات دادن غریقیست

که دیگر هیچکس به نجاتش امیدی ندارد .

 

عشق ،

 رجعت به آغاز ِ آغاز است ، به شروع ،

به همان لبخند ، همان نگاه ، همان طعم ،

     اما نه خاطره‌ی آنها ، خود ِ آنها.

...

مگذار که عشق ، به عادت دوست داشتن تبدیل شود !

مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه ، به عادت آب دادن گلهای باغچه تبدیل شود !

 

عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست ،

 پیوسته نو کردنِ خواستنیست که خود ، پیوسته ، خواهان نو شدن است ، و دیگرگون شدن.

 

تازگی ، ذاتِ عشق است ، و طراوت ، بافت عشق .

 

چگونه می‌شود

تازگی و طراوت را از عشق گرفت ،

 و عشق ، همچنان ، عشق بماند؟

 

 

نادر ابرهیمی

 



دوستت خواهم داشت

دوستت خواهم داشت

 

باشد که

بودن در آسمان این خانه را

از ستاره بیاموزی


که من در شب

خودم را یافته ام تـــو را

و حضور نوری که خفتگان را

                        به عشق بیدار می‌‌کند

دوستت خواهم داشت

 

باشد که

 هر پنجره

خاطره ای باشد

برای انتظار در باران

            و بارانِ در انتظار ...

که این کوچه

پر از عطر دیدار‌های دوباره است

 

نیکی‌ فیروزکوهی



تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات