ببخشید که ناگهان پیدایم شد
ببخشید که حس خوبى به تـــو
دارم ؛
ببخشید که بد بودم ، کم بودم ، یا دیر رسیدم ؛
که انتظار زیادى از تو دارم ؛
ببخشید که حتى
هر چند لحظه اى کوتاه
نتوانستم بگویم دوستت دارم ؛
ببخش و در یک قدمىِ دوست داشتن این پا و آن پا نکن ؛
دیگر نمى خواهم فعل هایم ماضى شوند ؛
نمى خواهم "دوستت دارم" ، "دوستت
داشتم" شود ؛
در هر حال اما ،
ببخشید که من دوستت دارم
...
بهنود فرازمند