در سرزمین من زنی از جنس آه
نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست
این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
راندند مردم از دل پرکینه ، عشق را
گفتند : جای مست در این خانقاه نیست
دنیا بدون عشق چه دنیای مضحکی ست
شطرنج مسخره ست زمانی که شاه نیست
زن یک پرنده است که در عصر احتمال
گاهی میان پنجره ها هست و گاه نیست
افسرده می شوی اگر ای دوست حس کنی
جز میله های سرد قفس تکیه گاه نیست
در عشق آن که یکسره دل باخت ، برده است
در این قمار صحبتی از اشتباه نیست
فردا که گسترند ، ترازوی داد را
آنجا که کوه بیشتر از پرکاه نیست
سودابه رو سپید و سیاووش رو سفید
در رستخیز عشق کسی رو سیاه نیست
علیرضا بدیع