جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
گفتا که می بوسم تو را

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم

گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

 

گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

 

گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم

 

گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم

 

گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند

گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم

 

گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم

 

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

 

 

سیمین بهبهانی

 



هوای گریه

دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ؛

گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟


کجا روم ؟ که راهی به گلشنی ندانم ،

که دیده برگشودم ، به کنج تنگنا ، من

  
نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من دل ،

چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها ، من

  
ز من هر آنکه او دور ، چودل به سینه نزدیک ؛

به من هر آنکه نزدیک ، ازو جدا، جدا ، من !

  
نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا ، من


ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟

که گویدم به پاسخ ، که زنده ام چرا من ؟


ستاره ها نهفتم ، در آسمان ابری 

دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ...

 

 

سیمین بهبهانی



تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات