من خوب میدانم که تو هر وقت پشیمانی
من را چگونه از خودت اینگونه میرانی
با اشک هایم هم غریبی می کند چشمم
خوب آشنایم با تمام درد انسانی
لب تشنۀ یک قطره بارانم ببار امشب
فردا به پایان می رسد این درد پنهانی
حالا که لبخند از لب این آسمان رفته
نگذار تسخیرت کند حس پریشانی
یک شعر دیگر مانده تا آغاز خوشبختی
خوشبختی ما را نه آغازی ! نه پایانی !
آذر زمانی