چه فکر می کنی ؟
جهان چو آبگینه ی شکسته ای ست
که سرو راست هم در او شکسته می نمایدت ؟
چنان نشسته کوه در کمین دره های این غروب تنگ
که راه ، بسته می نمایدت ؟
زمان بیکرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزه ای ز مرده نیست
زنده باش !
هوشنگ ابتهاج