جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
* شعری منتشر نشده

و یک روز فهمیدیم "عزیزم"

نام کوچک هیچ‌کداممان نیست

            و شام خوردن زیر نور شمع

                        چشم‌هایمان را کم‌سو می‌کند

 

سقف

بهانۀ مشترکی بود

که باید از هم می‌گرفتیم

و تاریکی موّاج خانه را ، به عدالت

                        به دو نیم می‌کردیم ؛


نیمی
با ماهیان قرمز مصنوعی

            نیمی با سنگریزه‌ها و صدف‌ها

                        و موج‌های کوچک مصنوعی

 

ما دو حباب کنار هم بودیم

که می‌ترسیدیم هنگام یکی شدن

            نفهمیم کداممان نابود شده‌ست .

 

 

لیلا کردبچه




نمیذارم خسته شی

غماتو بذار از کنارم برو سراسر غروب و غم و غربتم

تلاش توبی فایدست قبل تو زمونه به زانو درآوردتم

 

تو محتاج یک لحظه آرامشی دیگه خستگیهاتو هاشا نکن

میخوام عمر این لحظه هام کم نشه برو این غروبو تماشا نکن

 

نمیذارم از بودنم خسته شی بیا این تو این جاده پاشو برو

اگه ریشه هام پیر و کهنه است ولی نمیذارم از هم بپاشه تو رو

 

نذار این زمونه شکستت بده نمیخوام که تسلیم تقدیر شی

من و مرگ من سرنوشت منه نمیخوام که پای دلم پیر شی

 

یه جور از کنارم برو تا بگن ، بگن یارت از سنگه و دل نداشت

تشکر نکن بابت رفتنت برو این فداکاری قابل نداشت

 

 

محسن یگانه



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات