و یک روز فهمیدیم "عزیزم"
نام کوچک هیچکداممان نیست
و شام خوردن زیر نور شمع
چشمهایمان را کمسو میکند
سقف
بهانۀ مشترکی بود
که باید از هم میگرفتیم
و تاریکی موّاج خانه را ، به عدالت
به دو نیم میکردیم ؛
نیمی با ماهیان قرمز مصنوعی
نیمی با سنگریزهها و صدفها
و موجهای کوچک مصنوعی
ما دو حباب کنار هم بودیم
که میترسیدیم هنگام یکی شدن
نفهمیم کداممان نابود شدهست .
لیلا کردبچه