حس همیشه داشتنت نه عشق و دلبستگیه
نه قصه ی گسستنه ، نه حرف پیوستگیه
عادت
و عشق و عاطفه
، هر چه لغت تو عالمه
برای حس من و تو یه اسم گنگ و مبهمه
تو این روزای بی کسی اگه به دادم نرسی
یه روز میای که دیر شده نمونده از من نفسی
خواستن تو برای من فراتر از روح و تنه
راز همیشگی شدن همیشه از تو گفتنه
اگر تو مهلتم بدی مهلت مرگو نمی خوام
با تو به قصه می رسم همراه لحظه ها میام
همیشه عاجزه کلام ، از گفتن معنی ناب
هیچ عاشقی ، عاشقیو یاد نگرفته از کتاب
عادت و عشق و عاطفه ، هر چه لغت تو عالمه
برای حس من و تو یه اسم گنگ و مبهمه
تو این روزای بی کسی اگه به دادم نرسی
یه روز میای که دیر شده نمونده از من نفسی
اردلان سرفراز