این
بوی غربت است ، که می آید
بوی برادران غریبم ؛
شاید
بوی غریب پیرهنی پاره در باد
نه
!
این بوی زخم گرگ نباید باشد
من بوی بی پناهی را از دور می شناسم
بوی
پلنگ زخمی را در متن مه گرفته ی جنگل
بوی طنین شیهه ی اسبان را در صخره های ساکت کوهستان
بوی کتان سوخته را در مشام ماه ،
بوی پر کبود کبوتر را در چاه
این
باد بی قراری وقتی که می وزد
دلهای سر نهاده ی ما
بوی بهانه های قدیمی می گیرد
و
زخمهای کهنه ی ما باز
در انتظار حادثه ای تازه
خمیازه
می کشند
انگار
بوی رفتن می آید
قیصر امین پور