گفت : جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره
ولی از اون بدتر
اینه که عصر جمعه
خونه باشی و بارون بزنه
گفتم : آره ؛
اینجوری که آدمو
خفه میکنه !
گفت : میدونی ؟
خیلیا توو جمعه شاعر شدن !
تو حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی ؟
گفتم : من جمعه ها
رو شیشه ی بخار
گرفته ی پنجره ،
با انگشت می نویسم
:
"لطفا یکی
مرا از مرگ نجات بدهد ..."
بابک زمانی