جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
دارد تمام می شود اردیبهشت هم ...


گفتی قرارمان وسط فصل بوسه ها

                    دارد تمام می شود اردیبهشت هم ...





برگرفته از : مهتاب خیالم ,
اردی جهنم است زمانی که یار نیست

فصل بهار آمد و رنگ بهار نیست

اردی جهنم است زمانی که یار نیست


دست نیاز باد به دامان ناز بید

تنها مرا به جانب معشوقه بار نیست


امسال از همیشه ی خود بی ثمرتر است

در باغ من نشانه ای از برگ و بار نیست


هر قاصدی که آمده از راه ، ناخوش است

هر نامه ای که می رسد از سوی یار نیست


دنیا به جز عذاب چه دارد برای من ؟

شب های تار هست صدای سه تار نیست


آه ای پرنده ! گاه قفس را نفس بکش

آخر همیشه راه رهایی فرار نیست

 


علیرضا بدیع




جاودانه

چشم‌هایت را می بوسم

می دانم هیچ کس ، هیچ گاه

در هیچ لحظه ای از آفرینش

 

آنچه را که من

در گرگ و میش نگاه تو دیدم

نخواهد دید

 

چشم هایت را می بوسم

و زیر بارانی از واژه های تکراری

تازه می شوم

 

بعدها

کسی دفتر شعرم را پاره می کند

 

نام تو ،

همه جغرافیای رنج مرا طی می کند

و تو جاودانه می شوی

 

بیهوده در انتظار منشین

هرگز برای رفتنت

مرثیه نخواهم گفت ...

 

 

نیلوفر لاری پور




می روم سر بگذارم به بیابان خودم

هرچه کردم به خودم کردم و وجدان خودم

پسر نوحم و قربانی طوفان خودم

 

تک و تنهاتر از آنم که به دادم برسند

آنچنانم که شدم دست به دامان خودم

 

موی تو ریخته بر شانه تو ٬ اما من

شانه ام ریخته بر موی پریشان خودم

 

از بهشتی که تو گفتی خبری نیست که نیست

می روم سر بگذارم به بیابان خودم

 

آسمان سرد و هوا سرد و زمین سردتر است

اخوانم که رسیدم به زمستان خودم

 

تو گرفتار خودت هستی و آزادی هات

من گرفتار خودم هستم و زندان خودم

 

شب میلاد من بی کس و کار است ولی

باید امشب بروم شام غریبان خودم

 

 

یاسر قنبرلو

 




تنهایی

 چند سالی ست كه تكلیف دلم روشن نیست

جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست

 

چشم می دوزم در چشم رفیقانی كه

عشق در باورشان قد سر سوزن نیست

 

دست برداشتم از عشق كه هر دست سلام

لمس آرامش سردی ست كه در آهن نیست

 

حس بی قاعده ی عقل و جنون با من بود

درك این حال به هم ریخته تقریبا نیست

 

سال ها بود ازین فاصله می ترسیدم

كه به كوتاهی دل كندن و دل بستن نیست

 

رفتم از دست و به آغوش خودم بر گشتم

جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست

 

 

عبدالجبار کاکایی 




سکوت سرشار از ناگفته هاست

 

دلتنگی های آدمی را ،

             باد ترانه ای می خواند

 

رویاهایش را

آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

 

و هر دانه ی برفی

 به اشکی ناریخته می ماند

 

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

 

از حرکات ناکرده

اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های بر زبان نیامده

 

در این سکوت

حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو و من 

 

 

مارگوت بیکل | ترجمۀ احمد شاملو

 




قبله


پشت دیوار شب یه راهی داره
که می ره یه راست در خونه ی ستاره

چهار قدم از ور دل ما که رد شی
می بینی ماه شب چهارده داره

خورشید خانومو ابروشو برمی داره ،
خورشید خانومو ابروشو برمی داره


بیا بریم اونجا که شباش بوی تو باشه تو هواش
باد که میاد رد شه بره بریزه سرت ستاره هاش

بیا بریم اونجا که شباش بوی تو باشه تو هواش
باد که میاد رد شه بره بریزه سرت ستاره هاش

وقتی میای قشنگترین پیرهنتو تنت کن
تاج سر سروریتو سرت کن

چشماتو مست کن همه جا رو بشکن
الا دل ساده و عاشق من

قبله یعنی حلقه ی چشم مستت
ضریح اونه که دست بزنم به دستت

جای دخیل پامو ببند تو خونه ا‌ت
به جای مهر سرمو بزار رو شونه ا‌ت ، سرمو بزار رو شونه ا‌ت

 

مسعود امینی

 



برچسب‌ها : #ابی

تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات