جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
درد یک پنجره


درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند 

معنی کور شدن را گره ها می فهمند


سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین 

قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند


یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند


آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا

مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند


نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا

قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند

 


کاظم بهمنی

 



شاعر : کاظم بهمنی ,
برچسب‌ها : #پنجره
من بی تو می میرم

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم


حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم


ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من !
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم
!

 

 

کاظم بهمنی



شاعر : کاظم بهمنی ,

تعداد کل صفحات: 4


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات