دریا که تو دلبسته ی
آنی ز تو دل کند
ای رود به این تجربه ی تلخ نپیوند !
تنهایی من آینه ی عبرت من شد
دلها که شکستند از این آینه هرچند
گفتی نگران منی و روز جدایی
در چشم من اشک است ، به لبهای تو لبخند
ای عشق ! بگو گرمی بازار تو تا کی ؟
ای دل ! غم ارزانی بسیار تو تا چند ؟
دیدار من و او ... چه سرانجام قشنگی
همصحبتی شعله و باد ، آتش و اسفند
مژگان عباسلو