جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
دلواپسم نباش

پشت سرم اگر طوفانی سرکشه
اگر که رو به روم شب شعله میکشه

دلواپسم نباش ! من مرد حادثه ام
از قلب اشک و خون به خونه می رسم


دلواپسم نباش ای ماه ساکتم

دلواپسم نباش ! که من به یادتم

به فکر غربت گل های پرپرم
باید که از شب دلهره بگذرم

میون بارش بارون اضطراب

سر دو راهیه آرامش و عذاب

باید که از خودم بی وقفه بگذرم

فردای روشنو به خونه بسپارم

جاده اگر پر از سراب و وحشته

اگر که مقصدم مسلخ غربته !!

دلواپسم نباش ! من اهل رفتنم

من تو هجوم این طوفان “نمی شکنم

دلواپسم نباش ای ماه ساکتم

دلواپسم نباش که من به یادتم !




بابک صحرایی


برچسب‌ها : #نیما مسیحا
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم

تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست

غم آن قَدر دارم که می خواهم تمام فصلها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست

حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بی شک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست

آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم

تا روشنم شد : در میان مردگانم همدمی نیست

همواره چون من نه : فقط یک لحظه خوب من بیندیش

لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست

من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم

شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست

شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را

دردستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست

شاید و یا شاید ، هزاران شاید دیگر ، اگرچه

اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست



محمدعلی بهمنی




آغوش تو دنیای آن بیگانه خواهد شد

آغوش تو دنیای آن بیگانه خواهد شد

با دست شومش گیسوانت شانه خواهد شد


با من شکوهی داشتی، با او نخواهی داشت

قصری که جای جغد شد ویرانه خواهد شد

افسانه ی خوشبختی ات گمنام خواهد ماند

گمنامیِ بدبختی ام افسانه خواهد شد

پنهان شدی تا مثل «از ما بهتران» ... آری_

کِرمی که خود را گم کند پروانه خواهد شد

هرشب که می پیچد به اندام تو همخوابت

از بوی من در بسترش دیوانه خواهد شد

 

مهدی فرجی




شاعر : مهدی فرجی ,
برچسب‌ها : #آغوش #پروانه
زیبایی تو و تنهایی من

لبخند تو

چون زورقی طلایی

که بر دریای نیلی گذر می کند

           از پیش چشمان خیره من گذشت

و من به یکباره

  زیبایی تو و تنهایی خود را یافتم


بیژن جلالی




شاعر : بیژن جلالی ,
باران و بهانه گریه

باران تمام شد !


حالا می توان نشست

  و برای آنان که دیگر ؛


بهانه ای نیست

برای آمدن شان ،

گریست  . . .

 

سینا به منش

 




شاعر : سینا به منش ,
نازنینم

نازنینم ، نازنینم ، بخدا عاشقترینم
نازنینم ، نازنینم ، بخدا عاشقترینم

هزاران گل تو گلخونه نشسته
شقایق و بنفشه دسته دسته


ولی عاشقِ تو ای نازنینم
به هیچ گلی بجز تو دل نبسته

ببین کوچ پرستوها به سوته
سپیده آینه ای در روبه رو ته

همون عشقی که مارو دربه در کرد
عزیزم ، نازنینم ، عطر و بوته

برای توست که دشت پر از قشنگی ست
همیشه آسمونها لاجوردی ست

برای توست که رودخونه روونه
همینه تا افق رنگین کمونه

نازنینم ، نازنینم ، بخدا عاشقترینم
نازنینم ، نازنینم ، بخدا عاشقترینم

نبینم اشکی از چشمات بباره
کسی بر روی قلبت پا بذاره

بمیرم تا که اون روز رو نبینم
تو چشمات نازنینم سایه غم

همه بهارو بعد از تو شناختن
شب یلدا رو از موی تو ساختن

همون ها که ستاره نام گرفتند
از اون چشمای تو الهام گرفتند

تو خورشیدی که شب رو می سوزونی
تو برکه رو به دریا می رسونی

به هر جا پا بزاری تو بهاره
کویر زیر قدمهات سبزه زاره

بذار منت به من ای بهترینم
تا مثله خاک به زیر پات بشینم

به درگاه خداوند من چه کردم
که از لطفش بمن داد نازنینم

 



برچسب‌ها : #حبیب
زندگی

زﻧﺪﮔﻲ ، ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻜﻴﺪن ﻫﻤﭽﻮ ﺷﻤﻊ از ﮔﺮﻣﻲ ﻋﺸﻖ

زﻧﺪﮔﻲ ، ﻳﻌﻨﻲ ﻟﻄﺎﻓﺖ ﮔﻢ ﺷﺪن در ﻧﺮﻣﻲ ﻋﺸﻖ


زﻧﺪﮔﻲ ، ﻳﻌﻨﻲ دوﻳﺪن ﺑﻲ اﻣﺎن در وادی ﻋﺸﻖ

رﻓﺘﻦ و آﺧﺮ رﺳﻴﺪن ﺑﺮ در آﺑﺎدی ﻋﺸﻖ 


ﻣﻲﺗﻮان ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ، ﻫﺮ ﺟﺎ ﻋﺎﺷﻖ و دﻟﺪاده ﺑﻮدن

ﭘﺮ ﻏﺮور ﭼﻮن آﺑﺸﺎران ﺑﻮدن اﻣﺎ ، ﺳﺎده ﺑﻮدن


ﻣﻴﺸﻮد اﻧﺪوه ﺷﺐ را از ﻧﮕﺎه ﺻﺒﺢ ﻓﻬﻤﻴﺪ

ﻳﺎ ﺑﻪ وﻗﺖ رﻳﺰش اﺷﻚ ﺷﺎدی ﺑﮕﺬﺷﺘﻪ را دﻳﺪ

ﻣﻲﺗﻮان در ﮔﺮﻳﻪی اﺑﺮ ﺑﺎ ﺧﻴﺎل ﻏﻨﭽﻪ ﺧﻮش ﺑﻮد

زاﻳﺶ آﻳﻨﺪه را در ﻫﺮ ﺧﺰاﻧﻲ دﻳﺪ و آﺳﻮد
 

ﻣﻲﺗﻮان ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ، ﻫﺮ ﺟﺎ ﻋﺎﺷﻖ و دﻟﺪاده ﺑﻮدن

ﭘﺮ ﻏﺮور ﭼﻮن آﺑﺸﺎران ﺑﻮدن ، اﻣﺎ ﺳﺎده ﺑﻮدن

 

امیر فرخ تجلی




برچسب‌ها : #سیاوش قمیشی

تعداد کل صفحات: 6


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات