جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
یلدا ...

یلدا

زنى ست كه

موهاش را تا كمر بلند كرده

ایستاده روبروى خودش

            و خطّ چشم مى كشد

زنى كه دستش

بوى سیب و آیینه گرفته

            لبش رنگ انار دندان خورده ...
           

كه لباس شبش حریر بى حریمى ست

كه مرد خواب هاى شبانه اش را به آن مى پیچد

یلدا

طولانى ترین گریه ى مردى ست

كه خواب نمى بیند ، كه تا كمر خم شده

            از وقتى زنش موهایش را كوتاه كرده و رفته ...

زنى كه خطّ چشمش ریخته

            بس كه وقت رفتن گریه كرده ...

یلدا

همین نبودن زنى ست

كه موهایش ، كمر مردى را خم كرده ...

 

 

 

كامران رسول زاده

 



شب بی تو

اما ...

برای من

هرشب بی تو

            یـــلـــداســـت ...

 

منی که

زیر حافظ  چشمانت

            یادت را دانه دانه می‌کنم .

 

 

سید محمد مرکبیان

 



نمی خواستم اما ...

نمی خواستم ناراحتت کنم ، اما انگار کردم  !

با "دوست داشتن" زیادم

با هی "ببینمت" هایم

با همیشه "ببخش" ‌ها


 و همیشه  ...

"دلم برای تو تنگ شده"‌ هایم . ..


نمی خواستم ناراحتت کنم ،  اما انگار کردم  !

وقتی که با

شانه‌های بالا گرفته از تو می‌گفتم

            وقتی که نام تو را بلند می‌خواندم

وقتی که در همیشه ، هر جا

                        تو را به نام کوچکت صدا می‌کردم


نمی خواستم ناراحتت کنم اما انگار کردم  !

وقتی که آن همه

            تو را خواب دیدم  ...

نمی خواستم اما  ...



 افشین صالحی



مستحق هجران

در نظربازی ما بی خبران حیرانند

من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

 

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

 

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست

ماه و خورشید همین آینه می گردانند

 

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

 

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم

آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند

 

وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد

که در آن آینه صاحب نظران حیرانند

 

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشقبازان چنین مستحق هجرانند

 

مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار

ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند

 

گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد

عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند

 

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

 

گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان

بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند

 

 

 

حافظ



شاعر : حافظ ,
+ جان جوانی


برای با تو بودنم راه ستاره رفته ام

هر سفر ثانیه را من به شماره رفته ام


هزار پنجره نگاه در انتظار ساخته ام

روح غرور مرده را در اشک خود شناخته ام


جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ای

زبان احساس مرا تو عاشقانه کرده ای


اسم مرا صدا بزن به قصه دعوتم بکن

به خواب روی شانه ات بیا بد عادتم بکن


جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ای

زبان احساس مرا تو عاشقانه کرده ای


مرا به خلوتت ببر جان بده به نگاه من

ببوس تا پاک شود در عشق تو گناه من


شبانه با نگاه تو رنگ سپیده میشود

گل از تماشای رخت چه آب دیده میشود


پیش شراب چشم تو باده کنار میرود

سری که گرم عشق توست به سمت دار میدود


جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ای

زبان احساس مرا تو عاشقانه کرده ای


اسم مرا صدا بزن به قصه دعوتم بکن

به خواب روی شانه ات بیا بد عادتم بکن


جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ای

زبان احساس مرا تو عاشقانه کرده ای


مرا به خلوتت ببر جان بده به نگاه من

ببوس تا پاک شود در عشق تو گناه من


افشین مقدم


 دانلود میوزیک ویدیو FLV

 دانلود آهنگ جان جوانی با صدای ابی



جزیره ای در آب های شیدایی

هرچه بیشتر می گریزم

            به تو نزدیکتر می شوم

 

هر چه رو برمی گردانم

            تو را بیشتر می بینم

جزیره ای هستم

     در آب های شیدایی

       از همه سو ، به تو محدودم . ..


هزار و یک آینه

تصویرت را می چرخانند

از تو آغاز می شوم

            در تو پایان می گیرم . ..

 

 عمران صلاحی



رفتن ، رفتن است

تـــو

هر بار که می روی

من دوباره عاشقت می شوم

 

نمیدانم

چرا باور نمی کنم که

            رفتن ، رفتن است

                                    نه آمدن ...

 

 

علیرضا اسفندیاری




تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات