لاله
رویی بر گل سرخی نگاشت
کز
سیه چشمان نگیرم دلبری
از
لب من کس نیابد بوسه ای
وز
کف ممن کس ننوشد ساغری
تا
نبفتد پایش اندر بند ها
یاد
کرد آن تازه گل سوگند ها
ناگهان
باد صبا دامن کشان
سوی
سرو و لاله شمشاد رفت
فارغ
از پیمان نگشته نازنین
کز
نسیمی برگ گل بر باد رفت
خنده
زد گل بر رخ دلبند او
کآن
چنان بر باد شد سوگند او
رهی معیری