جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
امنیت

گاهی امنیت

 همه اش خلاصه می شود

به یک آغوش امن ،

          به یک بوسه از ته دل ،


به یک دوستت دارم ناب ،

            به یک دلم برایت تنگ شده ،


به یک چشمهایت چرا نم دارد ،

به یک من اینجایم ، دلم آنجاست که تـــو هستی

 

امنیت ساده تر از

 آن چیزی ست که خیالش را می کنی ،

 

یک لبخند است

برای او ی زندگی ات

یک دستانم را محکم بگیر ، ما هم را داریم

 

امنیت

تنها مختص مرد نیست ،

            بلکه زن هم امنیت است ،

 

امنیت مهر

و امنیت عشق ،

            امنیت مراقبه از رابطه

 

مرد و زن ندارد ؛

به نقطه ما شدن که رسیدی

          آرامش باش برای شریک زندگی ات


و باور کن هیچوقت 

معجزه عشق جوانه نمی زند ،

             مگر امنیت خاطری باشیم برای "او"ی زندگی مان

 

 

عادل دانتیسم



یاد بگیر جانم !

یاد بگیر جانم !

دوست داشتن

برای خاطر چشم و ابرو نمی ماند

عشق

به احترام اندام تراشیده ی هیچکس

روی پاهایش نمی ایستد

فراموش نکن

برجسته ترین لباس ها

آخرسر جایش گوشه ی کمد 

لا به لای یک دنیا لباس های خانگی گشاد

که تو را هم بستر رویاهای شیرین شبانه می کنند ، جا خوش می کند

یادت نرود

دنیا دنیا لوازم آرایش هم که داشته باشی

با یک آب تمامش پاک می شود

 

و تو می مانی ، خود تـــو

که به گمانم

یادت رفته وقتی لبخند می زنی

زیباترین مخلوق خدا را نشان دنیا می دهی

به دل ات بسپار اگر کسی آمد

که خود تو را

که روزهایی می رسد ،

که هیچ حوصله ی  آراسته بودن را هم نداری ...

نگاه خواهانش را به تو بدوزد !

و بگوید ...

امروز کدام یک از لبخند هایت را پوشیده ای

که اینقدر دلنشین تر شده ای ؟

خودش را بسپارد به روزگارش

تا تو بشوی بانوی لحظه هایش ... !

 

عادل دانتیسم 



تـــو را بیشتر از پرهایم دوست دارم

آنقدر دعا کردم تا پرنده شدم

 

اما حالا که

این همه راه را

            به سوی تو پر زده ام ...

 

تو قیچی به دست

            در پرچین نشسته ای

 

غافل از اینکه من

تـــو را بیشتر از پرهایم دوست دارم 

 

 

عادل دانتیسم



یک دوست داشتن هایی هم هست ...

یک دوست داشتن هایی هم هست

که از دور است و در سکوت

            که دل ات برایش از دور ضعف می رود

که وقتی حواسش نیست 

                        چشمانت را می بندی ...


و در دل دعایش می کنی

و با یک بوسه به سویش روانه می کنی

که وقتی بی هوا

نگاهش با نگاهت یکی می شود ...

انگار کسی به یک باره

            نفس کشیدن را ممنوع می کند

یک دوست داشتن هایی هست

که به یک باره ، بی مقدمه

پا در کفش دلت می کند

                        و جا خوش می کند

و از دست تو

     کاری بر نمی آید

            جز از دور دوستش داشتن

یک دوست داشتن هایی هست

ساکت است ، آرام است

            خوب است ، گم است ...



عادل دانتیسم



خدا می دانست

خدا انگار چیزی می دانست

می دانست که شب چه سر عجیبی دارد


می دانست که

 اگر بشر ایمان نداشته باشد که

            "همه شب ها صبح می شوند "؛

                        شب های زندگی اش را تاب نمی آورد ...

 

خدا می دانست

که عاشقت خواهم شد 

        می دانست که اشک را آفرید

                                      و چشمان مرا ...


گونه هایم اگر باغچه داشت ؛

             بهترین تمشک دنیا را تولید می کرد  ...

 

 

عادل دانتیسم



لبخند آشنا

یکی از همین جمعه ها

خودم را بر می دارم می برم

میان پیاده روهای همیشه مرده ی این شهر

که هیچ لبخند آشنایی

نمی یابی در آن ، یا بهتر بگویم

                        لبخندی نمی یابی   ...

 

در مرکزی ترین نقطه اش بنشینم

                        پایم را در یک کفش می کنم

که یا همین حالا

آشناترین لبخند دنیا را تحویل من می دهی

یا من همه ی روزهای باقی مانده را همین جا می نشینم

خط و نشان نمی کشم ، اما باور کن

               من دیگر نگاه غریبه ها را تاب و توانم نیست


عادل دانتیسم



قبل از رفتن ...

گاهی قبل از رفتن ...


قبل از

به زبان آوردن خداحافظ  

                        چشمانت را ببند

 

به لحظه هایتان ...

            به خنده هایتان ...

                       

به دعوا و بچه بازی هایتان

به بی حوصلگی ها و بعد دلتنگی هایتان

به حسودی های عاشقانه تان ، به لحظه هایتان فکر کن .

 

اگر لبخندی روی لبهایت آمد

            اگر دلت برایش بیتابی کرد

                        اگر فکر دستهایش مجنونت کرد ؛

 

یک قدم به عقب بردار

                       نگاهش کن ، بگو :

 

راستی

     فردا باز هم

            کی و کجا وعده دیدار ما ؟

 

 

عادل دانتیسم



تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات