جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
اگر ماه از تو زیباتر بود ...

اگر ماه از تو زیباتر بود

هرگز دوستت نمی داشتم


اگر موسیقی

از صدای تو دل انگیزتر بود

هرگز به صدای تو گوش نمی سپردم


اگر آبشار اندامش از تو

متناسب تر بود

هرگز نگاهت نمی کردم


اگر باغچه از تو

خوش‌بو تر بود

هرگز تو را نمی بوئیدم


اگر در مورد شعر هم از من بپرسی

بدان ؛ اگر به تو مانند نبود

هرگز نمی سرودمش

 

شیرکو بیکس



شاعر : شیرکو بیکس ,
سه شنبه


سه شنبه

وسط هفته ایستاده است

            و تنهایی ازش می بارد 

 

نه پای رفتن دارد ، نه دل ماندن...

سه شنبه ها می توانم بفهمم

            مادر چرا با فروغ اشک می ریزد

سه شنبه ها می توانم بفهمم

وقتی پدر می گوید از من گذشته است 

                        شما فکری به حال باغچه کنید ...

منظورش از باغچه 

تنها همان رز کنار حیاط است !


سه شنبه ها

             می توانم بفهمم

 کجا ایستاده ام و چقدر غمگینم ...

و من فکر میکنم ...


فکر میکنم
 

تـــو را شبیه سه شنبه ها دوستت دارم


انبوهم از دوست داشتنت

                        اما چه دلتنگ ...

سه شنبه ها

وسط دوست داشتن ات می ایستم

تنهایی ازم می بارد

نه پای رفتن دارم ، نه دل ماندن ...

و سه شنبه 

یعنی انبوه دلتنگی

            به وقت تنهایی ...

 

روشنک آرامش



من دوستت دارم اما ...

تـــو

تمام پرنده ها بودی

اگر صدایت می زدم ؛

آسمان از پرواز خالی می شد

شاخه ها از رفت و آمد

شهر از خال خالی های سیاه روی روسری اش


اگر صدایت می زدم

تنهایی می رفت

            در حنجره ی باغچه بپیچد  ...


من دوستت دارم

            اما رهایت می کنم ...

 

 

فرناز خان احمدی



خدا می دانست

خدا انگار چیزی می دانست

می دانست که شب چه سر عجیبی دارد


می دانست که

 اگر بشر ایمان نداشته باشد که

            "همه شب ها صبح می شوند "؛

                        شب های زندگی اش را تاب نمی آورد ...

 

خدا می دانست

که عاشقت خواهم شد 

        می دانست که اشک را آفرید

                                      و چشمان مرا ...


گونه هایم اگر باغچه داشت ؛

             بهترین تمشک دنیا را تولید می کرد  ...

 

 

عادل دانتیسم



زمستون


زمستون ، تن عریون باغچه چون بیابون

                        درختا با پاهای برهنه زیر بارون


نمی دونی ، تو که عاشق نبودی

                        چه سخته مرگ گل برای گلدون


گل و گلدون چه شب ها نشستن بی بهانه

                        واسه هم قصه گفتن عاشقانه


چه تلخه ، چه تلخه ، باید تنها بمونه قلب گلدون

                        مثه من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون


زمستون ، برای تو قشنگه پشت شیشه

                        بهاره ، زمستونها برای تو همیشه


تو مثل من زمستونی نداری

                        که باشه لحظه ی چشم انتظاری


گلدون خالی ندیدی ، نشسته زیر بارون

                        گلای کاغذی داری تو گلدون


تو عاشق نبودی ، ببینی تلخ روزای جدایی

چه سخته ، چه سخته ، بشینم بی تو با چشمای گریون


سعید دبیری



ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد


جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد

ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد


بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم

مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد


شاید این باغچه ده قرن به استقبالت

فرش گسترده و در دست گلایل دارد


تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز

ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد


کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز

می خرم از پسرک هر چه تفال دارد


یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت

یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد


هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها

تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد...

 

سید حمید رضا برقعی



سیب

تو به من خندیدی 

و نمی دانستی 

 من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 

 باغبان از پی من تند دوید 

 سیب را دست تو دید 

 غضب آلوده به من کرد نگاه 

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

 تو رفتی و هنوز سالهاست

 که در گوش من آرام آرام 

خش خش گام تو تکرار کنان ، می دهد آزارم 
 

و من اندیشه کنان غرق این پندارم 

که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت

 

 

حمید مصدق

 



شاعر : حمید مصدق ,

تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات