گرید
به حالم
کوه و در و دشت ، از این جدایی
می نالد از غم این دل دمادم ، فردا کجایی
سفر بخیر ، سفر بخیر ؛ مسافر من
گریه نکن ، گریه نکن ؛ بخاطر من
باران می بارد امشب ، دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته ؛ ره می سپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم ، شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری ، سردی این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم ، می چکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را ، با تو ای عاشقترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریا ، سینه من دشت غمها
یادم آید زیر باران ؛ با تو بودم با تو تنها
زیر
باران با تو بودم ، زیر باران با تو تنها
باران می بارد امشب ، تو را کم دارم امشب
آرام جان خسته ، ره می سپارد امشب
این کلام آخرینت ، برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی از سفر ، اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور ، التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم ، بلکه باران شوید از جانم گناهم
این کلام آخرینت ، برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی از سفر ، اما نمیشه باور من
کی رود از خاطر من ، آخرین بوسه شبی در زیر باران
رفتی و کردم صدایت ؛ اما در آغوش شب گشتی تو پنهان
این کلام آخرینت ....
رحمان شکوفه پور