یه پنجره با یه قفس ، یه حنجره بی هم نفس
سهم
من از بودن تو ، یه خاطرس همین و بس
تو
این مثلث غریب ، ستاره ها رو خط زدم
دارم
به آخر می رسم ، از اونور شب اومدم
یه
شب كه مثل مرثیه ، خیمه زده رو باورم
میخوام
تو این سكوت تلخ ، صداتو از یاد ببرم
بزار
كوله بارم رو شونۀ شب بزارم
باید
كه از اینجا برم ، فرصت موندن ندارم
داغ
ترانه تو دلم ، شوق رسیدن تو تنم
تو
حجم سرد این قفس ، منتظر پر زدنم
من
از تبار غربتم ، از آرزو های محال
قصه
ما تموم شده ، با یه علامت سوال
بزار
كوله بارم رو شونۀ شب بزارم
باید
كه از اینجا برم ، فرصت موندن ندارم
نیلوفر لاری پور