جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
فاصله میان من و تو

میان من و تو

            فاصله یک باران ست

 

و خیالت که

مرا از پنجره می گیرد

            و می برد قدم زنان تا عشق

 

می رسم به تـــو

            با تن پوشی از آغوش

 

و دست هایی پر از طراوت اوّلین سلام

 

گل سرخی

که گلبرگ گلبرگ

            در صدای عطرها

                        هجا می کند تو را  ...

 

میان من و تو

       فاصله یک باران ست

 


پرویز صادقی



قصّه ی عشق

زندگی ، بی تو پر از غم شدنش حتمی بود

با تو امّا غم من کم شدنش حتمی بود

همه جا ، از همه کس زخم زبان می خوردم

این وسط اسم تو مرهم شدنش حتمی بود

رگ خواب تو اگر دست دلم می افتاد

قصّه ی عشق ، فراهم شدنش حتمی بود

پا به پای من اگر آمده بودی در شهر

این خبر سوژه ی عالم شدنش حتمی بود

بین ما موش دواندند ! خودت می دانی

چون که این رابطه محکم شدنش حتمی بود

سیب و قلیان دو سیب و من و تو ... در این حال

شخص ابلیس هم آدم شدنش حتمی بود !

شک ندارم که اگر پای تو در بین نبود

"جنّت آباد" جهنّم شدنش حتمی بود ...


امید صباغ نو



دیدار شد میسر و بوس و کنار هم

دیدار شد میسر و بوس و کنار هم

از بخت شکر دارم و از روزگار هم


زاهد برو که طالع اگر طالع من است

جامم به دست باشد و زلف نگار هم


ما عیب کس به مستی و رندی نمی کنیم

لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم


ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند

و از می جهان پر است و بت میگسار هم


خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست

مجموعه ای بخواه و صراحی بیار هم


بر خاکیان عشق فشان جرعه لب اش

تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم


آن شد که چشم بد نگران بودی از کمین

خصم از میان برفت و سرشک از کنار هم


چون کائنات جمله به بوی تو زنده اند

ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم


چون آب روی لاله و گل فیض حسن توست

ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم


حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس

و از انتصاف آصف جم اقتدار هم

 

حافظ

 

ادامه مطلب

شاعر : حافظ ,
دگر هیچ ...

منصور و انا الحق زدن و دار و دگر هیچ

ماییم و لبالب شدن از یار و دگر هیچ


گر راه به مراسم کده ی عشق بیابی

الماس بنه بر دل افگار و دگر هیچ


بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ

کای وای ز محرومی دیدار و دگر هیچ


از کعبه گر این بار برونم بگذارند

ناقوس به دست آرم و زنار و دگر هیچ


"عرفی" به غلط شهره به زرق است ببینید

صد گل زده بر گوشه ی دستار و دگر هیچ

 

 

عرفی شیرازی

 

 



دی ماه دلم

روزگاریست که دردت شده در من جاری

زجرکش کرده مرا بستر این بیماری


باورت می کنم ای عشق ، تو هم باور کن

دلم از دست تو برداشته زخمی کاری


من به شهریور چشم تـــو ارادت دارم

تو به دی ماه دلم گوشه ی چشمی داری ؟


همچنان کشته ی مژگان توأم ، حرفی نیست

گرچه این هم شده دیگر سخنی تکراری


پشت گرمم به تو ، گرمای تموزی انگار

پشت گرمم به تو ای عشق ، اگر بگذاری

 

 

جواد کلیدری

 



زن

اگه زنی در کار نباشه ، 

            عشقی هم در کار نیست.

شکسپیر و حافظ و

 رومئو و ژولیت و شیرین و فرهاد ول معطل اند.

اگه روزی زن ها بخواهند از این جا برند ،

 تقریباً همه ی ادبیات و سینما و هنر دنیا رو باید با خودشون ببرند ...

 

 

مصطفی مستور



برچسب‌ها : #زن #عشق
دوام

ساعت از نیمه گذشته است

و من

به این می اندیشم ...

 

اگر کاری که

          عشق با من کرد ،


 
با تـــو می کرد

       چند روز دوام می آوردی ؟!

 

 

میلاد تهرانی



تعداد کل صفحات: 26


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات