بوی یلدا را می شنوی ؟
انتهای خیابان آذر
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان
قراری طولانی به بلندای یک شب
شب عشق بازی برگ و برف
پاییز
چمدان به دست ایستاده
عزم رفتن دارد
آسمان بغض میکند ، می بارد
خدا هم می داند عروس فصل ها
چقدر دوست داشتنی ست ،
دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن می دهد
آخرین نگاه بارانی اش را
به درختان عریان می دوزد ، دستی تکان می دهد
قدمی برمی دارد سنگین و سرد
کاسه ای آب می ریزم پشت پای پاییز و تمام می شود
"پاییز"
ای آبستن روزهای عاشقی
رفتنت به خیر ، سفرت بی خطر