جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
دی ماه دلم

روزگاریست که دردت شده در من جاری

زجرکش کرده مرا بستر این بیماری


باورت می کنم ای عشق ، تو هم باور کن

دلم از دست تو برداشته زخمی کاری


من به شهریور چشم تـــو ارادت دارم

تو به دی ماه دلم گوشه ی چشمی داری ؟


همچنان کشته ی مژگان توأم ، حرفی نیست

گرچه این هم شده دیگر سخنی تکراری


پشت گرمم به تو ، گرمای تموزی انگار

پشت گرمم به تو ای عشق ، اگر بگذاری

 

 

جواد کلیدری

 



غربت

هیچ تنها و غریبی

     طاقت غربت چشماتو نداره

 

هر چی دریا رو زمینه ،

 قد چشمات نمی تونه ابر بارونی بیاره

 

وقتی دلگیری و تنها ، غربت تمام دنیا

            از دریچه ی قشنگه چشم روشنت می باره

 

نمی تونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات

                  تـــو بزار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات

 

توی این غروب دلگیر جدایی

          توی غربتی که همرنگ چشاته

                        همیشه غبار اندوه روی گلبرگ لباته

 

حرفی داری روی لبهات ، اگه آه سینه سوزه

اگه حرفی از غریبی ، اگه گرمای تموزه

 

تو بگو به این شکسته ، قصه های بی کسیتو

اضطراب و نگرانیت ، حرفای دلواپسیتو ، حرفای دلواپسیتو

 

نمی تونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات

تو بذار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات


 

 

 

فرهنگ قاسمی

 



بی اجازه دوستت دارم

بی اجازه

      دوستت دارم

           و این جرم کمی نیست

 

مرا ببخش ؛


اگرچه

متهم ردیف اول

 چشمهای تـــوست ،

                         نه قلب من ...

 

بهرام محمودی



نفسی به عشق ...

تنهایی ات را بیاور

            همه دلتنگی هایت

 

شانه ای هست

            اینجا برای آسودن

 

خیال محالی نیست

باور کن ...

 

توی چشم هام

آزردگی هایت را به آب بده ،

                        بعد هوایی تازه کن ...

 

شاید با هم نفسی به عشق بگذرانیم

 

 

گیلدا ایازی



گم گشته ام در تـــو ...


دارم از چشم های تو دنیا را می بینم

با لب های تو لبخند می زنم

            با دست های تو نوازش می کنم !

چنان گم گشته ام در تـــو

            که نمی توانی پیدایم کنی

مثل قطره ای که به دریا پیوسته است

شکل سایه ای که به تاریکی

            و شبیه اندوهی که به من ...

باید ...

دنیا را به کامت کنم

            حتی اگر نبینی ام

می خواهم خوشبخت باشم ...



مصطفی زاهدی



خوش به حالت

عزیزم !

همه میدانند از دهانت

            صدای بوسه می آید

 

و چشم هایت

سکوت را به دریا تحمیل میکند

 

خوش به حالت که زنی

            و خوش به حالت که من

                                    دوست ات دارم

 

 

بهرنگ قاسمی




بدجور دلتنگم ...

به مردادی ترین گرما قسم ، بدجور دلتنگم

شبیه گچ شده از دوری ات ، بانوی من ، رنگم !

 

حسودی می کند دستم به لب هایی که بوسیدت !

و من بیچاره ی چشم تو ام ... با چشم می جنگم !

 

تنم از عطر آغوش تو دارد باز می سوزد 

جهنّم شد بهشتم ؛ تا پرید آغوشت از چنگم

 

نظام آفرینش ناگهان بر عکس شد ، دیدم

زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دل سنگم !

 

گلویم را گرفته بغضی از جنس سکوت امشب

"گل گلدون من ..." جا باز کرده توی آهنگم !

 

بدم می آید از اینقدر تنهایی ... و دلشوره 

ازین احساسهای مسخره ، از گوشی ام ، زنگم !

 

فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته ، نه ؟

دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم !

 

تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشق ات هستم 

همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم !

 

همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم 

به مرگ شاعر چشمت قسم ... بدجور دلتنگم

 

 

امید صباغ نو



تعداد کل صفحات: 16


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات