جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
روزها بدجنس شده‌اند !

روزها بدجنس شده‌اند !

از شنبه اش بگیر تا پنج شنبه

دلتنگی‌ها را قایم می‌کنند


آن‌وقت شب‌ها در دل تاریکی

یواشکی دست به دست می‌کنند آن‌ها را

 

بیچاره جمعه !

صبح که بیدار می‌شود

می‌بیند تمام خانه‌اش

تلنبار شده از دلتنگی


بغض می‌کند از همان اول صبح اش ...

 

بهنام محبی فر



کاری نمی شود کرد ...

کاری نمی شود کرد ...

 

شاید بهتر بود

 سایه دستهای تو را

 قرض می گرفتم تا شبها

 از تاریکی ترسم نگیرد

 

اما کاری نمی شود کرد ...

 

سرم درد دارد

سینه ام درد دارد

            سایه ام درد دارد

 

تـــو را ترک کرده ام ؛

ترک کردن همیشه درد دارد

 

بگذار دلم را بیندازم دور ؛

            بوی عشق تو را می دهد

 

 

 

حامد ابراهیم پور



گم گشته ام در تـــو ...


دارم از چشم های تو دنیا را می بینم

با لب های تو لبخند می زنم

            با دست های تو نوازش می کنم !

چنان گم گشته ام در تـــو

            که نمی توانی پیدایم کنی

مثل قطره ای که به دریا پیوسته است

شکل سایه ای که به تاریکی

            و شبیه اندوهی که به من ...

باید ...

دنیا را به کامت کنم

            حتی اگر نبینی ام

می خواهم خوشبخت باشم ...



مصطفی زاهدی



وسوسه

بالشی

کنار بالشت می گذاری

 

حوا نیز

اینگونه آدم را وسوسه می کرد

 

در تاریکی هم

عطر تـــو

مشامم را پیدا می کند

 

از مشامم می گذری

            از تمامم می گذری

 

رویایی بیرون آمده از خواب

            غلت می زنی در بستری که منم

 

حوا نیز

اینگونه آدم را تسخیر کرد

 

 

محمدعلی بهمنی

 

 



سر به راه


عشق مثل دیدن راه درست تو دو راهی

عشق مثل تـــو که تو تاریکی هام مثل ماهی

عشق مثل شوری اشک رو لب ، که قشنگه هر از گاهی

 

عشق مثل زهرِ با طعم عسل ، مثل جونه

عشق مثل رویای نیمه شبه ، نمی مونه

عشق مثل عشقه فقط که فقط توی قلب های مهربونه

 

عشق مثل درد دل منه با غم

مثل چشمای خیسه یه آدم

دلیل سر به راه شدنه

 

عشق یعنی غیر تو از همه خستم

یعنی میگی مواظبت هستم

مثل راه نجات منه

 

عشق مثل لمس یه صورت خیس ، مثل دستات

عشق مثل آتیشه تو دل شب ، مثل فریاد

عشق مثل مهر تو که یدفعه بی هوا به دلم افتاد

 

عشق مثل بغض های بی سرو ته تو غروبه

عشق مثل گریه ی بی خودیه ، ولی خوبه

عشق مثل بارونه اول سال که رو پنجره میکوبه

 

عشق مثل درد دل منه با غم

مثل چشمای خیسه یه آدم

دلیل سر به راه شدنه

 

عشق یعنی غیر تو از همه خستم

یعنی میگی مواظبت هستم

مثل راه نجات منه

 



چقدر شبیه من ای

چقدر شبیه من ای

وقتی دل ات برای آفتاب تنگ می شود

 

چقدر شبیه من ای

وقتی که همه چیز را می پذیری

وقتی که اتاق تاریک ات را دوست می داری

مثلِ همه ی آن هایی که

 "خودفریبی" ، خوشبختی شان است

 

باشد ...

بیا روی خوبی ها توافق کنیم

 

 

بهنود فرازمند

 



از شهر سرد

ما دیگر به جانب شهر تاریک باز نمی گردیم

و من همه جهان را در پیراهن روشن تو خلاصه می کنم



ما دیگر به جانب شهر سرد باز نمی گردیم

و من ، همه جهان را در پیراهن گرم تو خلاصه می کنم



من به ظلمت گردن نمی نهم

همه جهان را در پیراهن کوچک روشنت خلاصه کرده ام

 و دیگر به جانب آنان باز نمی گردم



دختر سفید پوش

ادامه مطلب

شاعر : احمد شاملو ,

تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات