جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
آن‌ که عاشق است به هیچ چیز نمی‌ اندیشد

عشق‌ ات ، محبوب من !

همچون هوا مرا در بر می‌ گیرد

بی آن‌ که دریابم

 

جزیره‌ ای‌ ست عشق تو

که خیال را به آن دسترس نیست

 

خوابی‌ست ناگفتنی ...

تعبیرناکردنی ...

 

به‌ راستی عشق تو چیست ؟

گل است یا خنجر ؟

یا شمع روشنگر ؟

یا توفان ویرانگر ؟

یا اراده‌ ی شکست‌ ناپذیر خداوند ؟

 

تمام آن‌ چه دانسته‌ ام همین است ؛

تـــو عشق منی

و آن‌ که عاشق است

به هیچ چیز نمی‌ اندیشد

 

 

نزار قبانی



 



شاعر : نزار قبانی ,
+ شام آخر

سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی

نگفتم گفتنی‌ها را تو هم هرگز نپرسیدی

 

شبی که شام آخر بود به دست دوست خنجر بود

میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود

 

چه جنگ نابرابری ، چه دستی و چه خنجری

چه قصه ی محقری ، چه اول و چه آخری

 

ندانستیم و دل بستیم ، نپرسیدیم و پیوستیم

ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه‌ها هستیم

 

سفر با تو چه زیبا بود ، به زیبایی رویا بود

نمی‌دیدیم و میرفتیم هزاران سایه با ما بود

 

سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی

نگفتم گفتنی‌ها را ، تو هم هرگز نپرسیدی

 

در آن هنگامه ی تردید در آن بن بست بی امید

در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود

 

در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود

شب آغاز تنهایی ، شب پایان باور بود

 

سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی

نگفتم گفتنی‌ها را تو هم هرگز نپرسیدی

 

شبی که شام آخر بود به دست دوست خنجر بود

میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود

 

چه جنگ نابرابری چه دستی و چه خنجری

چه قصه ی محقری چه اول و چه آخری

 

 

اردلان سرفراز

 

 

 دانلود اهنگ شام آخر با صدای داریوش



چرا تنهایی ؟


تو اگر میدانستی

            که چه زخمی دارد

                        که چه دردی دارد

                                    خنجر از دست عزیزان خوردن

از من خسته نمی پرسیدی

                        آه ای مرد چرا تنهایی ؟


ایرج جنتی عطایی


تنهایی



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات