من به دنیا هم نمی آمدم
شاید خوشبخت دیگری
دوستت داشت
اما خودمانیم
من به دنیا نمی
آمدم
کی هر لبخندت را
روزی هزار بار جشن می گرفت ...
کی هر روز اردیبهشت
برایت عروسی میگرفت ...
کی هر تابستان دلش شاتوت
میشد برایت و مدام می ریخت ...
کی هر پاییز قدر هزار باغ انار
دلش ترک بر می داشت ،
که نکند کم باشد
برای دور کردن غروب های جمعه از جانت
...
کی هر زمستان
تنهایی هزار تا آغوش
میشد برایت ...
دیوانه
من به دنیا نمی آمدم
کی هر شب برایت می مرد
و هر صبح برای بوسیدنت
زنده می شد ...
حسنا میرصنم