جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
♫ تا نفس هست

 

رفتم از دست بیا ، تا نفس هست بیا

تا مسیرمون نرفته سمت بن بست بیا

 

گاه و بی گاه بیا ، با دلم راه بیا

دیگه کوتاهی نکن کمی کوتاه بیا

 

بی دل و مست با من هم دست

مثل این دل که به لبخند تو پیوست

 

رفتم از دست تا نفس هست 

پا به پای من و هم دست دلی مست بیا

 

بیا بیا

 

عشقی کمیاب بیا ، مثل مهتاب بیا

مثل بارون رو تن خاک ، منو دریاب بیا

 

تا زمان هست بیا ، تا توان هست بیا

بهترین صورت عشق تا جهان هست بیا

 

بی دل و مست ، با من هم دست

مثل این دل که به لبخند تو پیوست

 

رفتم از دست تا نفس هست 

پا به پای من و هم دست دلی مست بیا

 

بیا بیا

 

 

امین بامشاد



دلم خونِ

 

پرم از درد دلتنگی واسم راهی نمیمونه

تو که خوب و خوشی بی من ، بدون تو دلم خونِ

 

دلم خونِ ، دلم خونِ ، وجودم بی تو داغونه

دلم خونِ

نمی‌دونه نمی‌دونه کسی حالمو جز خدا نمی‌دونه

دلم خونِ

 

...

 

دلت قرصه که من هستم که دنیامو به تو بستم

که هر وقت مشکلی باشه برای تو دمِ دستم

 

ولی من چی کیو دارم که مثل خودِ من باشه

که هر وقت عشقو کم دارم مثل معجزه پیدا شه

 

دلم خونِ، دلم خونِ، وجودم بی تو داغونه

دلم خونِ

نمی‌دونه نمی‌دونه کسی حالمو جز خدا نمی‌دونه

 

تو که نیستی پریشونم ، دلم خونِ

هراســــونم و حیـــرونـم و دیوونه


دلم خونِ ، دلم خونِ ، وجودم بی تو داغونه ... دلم خونِ

 نمی‌دونه نمی‌دونه کسی حالمو جز خدا نمی‌دونه

 

 

علی بحرینی



خیال کن

خیال کن روزگارم روبه راهه

خیال کن رفتیو دلم نمرده

 

خیال کن مهربون بودیو قلبم

کنار تو ازت زخمی نخورده

 

خیال کن هیچی بین ما نبوده

خیال کن خیلی ساده داری میری

 

خیال کن بی خیال بی خیالم

شاید اینجوری آرامش بگیری

 

گذشتی از منو ساکت نشستم

گذشتی از منو دیدی که خستم

 

تو یادت رفته که توی چه حالی

کنارت بودمو زخماتو بستم

 

خیال کن که سرم گرمه عزیزم

خیال کن بی تو هیچ دردی ندارم

 

خیال کن زمستونه ولی من

توی شب هام شب سردی ندارم

 

خیال کن قلب من شکستنی نیست

خیال کن حقمه تنها بمونم

 

خیال کن عاشقم بودی ولی من

شاید قدر تو رو هرگز ندونم

 

گذشتی از منو ساکت نشستم

گذشتی از منو دیدی که خستم

 

تو یادت رفته که توی چه حالی

کنارت بودمو زخماتو بستم

            کنارت بودمو زخماتو بستم


زخماتو بستم

            خیال کن ...

 

 

مهلا سلیمانی



مدارا

 

بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم

اگر از عاشقی پرسی، بدان دلتنگ آن هستم


بیا با من مدارا کن که
دل غمگین و جان خستم

اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم


بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم

بیا شِکوه از دل کن که من نازک دلی خستم


جدایی را حکایت کن که من زخمیِ آن هستم

اگر از زخم دل پرسی برایش مرهمی بستم


مجنونم و مستم به پای تو نشستم

آخر ز بدی هات بیچاره شکستم


مجنونم و مستم به پای تو نشستم

آخر ز بدی هات بیچاره شکستم


برو راهِ وفا آموز که من بار سفر بستم

دگر اینجا نمی‌مانم رهایی از وفا جستم


برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم

نمی خواهم تو را دیگر بدان از دام تو رستم


مجنونم و مستم به پای تو نشستم

آخر ز بدی هات بیچاره شکستم


مجنونم و دل را به چشمان تو بستم

هشیار شدم آخر از دام تو جستم


مجنــــــــونم و مستم عاشـــــــقمو خستم

 

 

شهرام شکوهی




برچسب‌ها : #شهرام شکوهی
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات