جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
صبح

بوسه ات را باید

با قهوه ام به هم بزنم


بیدار شو
 !

من بدون دوست داشتنت

 صبحانه كه هیچ ،

صبح هم از گلویم پایین نمی رود  ...

 


علی قاضی نظام



احساسی در گلو ...

هیچ گاه نفهمیده ام

دوست داشتن ؛

 چرا این همه غم انگیز است !؟


هیچ گاه نمی‌فهمم چرا می‌گویند

 آدمها ، با قلب‌هایشان عاشق می‌شوند ؟

 

وقتی که من

همیشه عشق را ،

در گلویم احساس می‌کنم !

 

 

هستی دارایی

 



بگذار دیرتر بمیرم

هر که را از دور می بینم

                        گلویم خشک می شود


می ترسم نکند این بار

                        اشتباه نگرفته باشم


بانو !

من به دنبال تو می آیم

                        تو هم از من بگریز

                                          بگذار دیرتر بمیرم

 

کیکاووس یاکیده




امروز عصر چــــای ندارم ...

هر بار خواست چــــای بریزد نمانده ای

رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای

 

تنها دلش خوش است به اینکه یکی دوبار

بــا  واسطــه  سلام  برایش  رسانده ای

 

حالا صدای او به خودش هم نمی رسد

از بس که بغض توی گلویش چپانده ای

 

دیدم دوباره شهر پر از جوجه فنچ هاست

گفتند باز روســـــری ات  را  تکـــانده ای

 

می رقصـــی و برات مهم نیست مرگشان

مشتی نهنگ را که به ساحل کشانده ای

 

بدبخت من ، فلک زده من ، بد بیار من...

امروز عصر چــــای ندارم ... تو مانده ای

 

 

حامد عسکری



شاعر : حامد عسکری ,
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات