فقط شلّیک کن ، این آخرین راهه
بزن تیر خلاصو قصّه کوتاهه
یکی ، بود و نبودُ با خودش برده
بهت گفتم ، کلاغ قصّه مون مرده ...
نگفتم تا نیای آروم نمی گیرم ؟
نگفتم جون به لب می شم ، نمی میرم ؟
نگفتم آخر این قصّه می اُفتم ؟
بدون تو نمی تونم ، بهت گفتم ...!
تـــو حال
اسب زخمی رو
نمی فهمی
بکش این ماشه رو ، بانوی بی رحمی
بکش این ماشه رو ، تو خوده این زخمی
من از تو زخمی ام اما ، نمی خوام مرهمم باشی
نه حتی لحظه ی آخر ، تو تنها همدمم باشی
تـــو حال اسب زخمی رو نمی فهمی
بکش این ماشه رو ، بانوی بی رحمی
بکش این ماشه رو ، تو خوده این زخمی
فقط شلّیک کن ، این آخرین راهه
کامران رسول زاده