جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
غروب جمعه

غروب جمعه

             را دوست دارم

 

به خاطر دلتنگی ات

که آرام آرام ، سرت را

            روی شانه ام می گذارد ...

 

 

محسن حسینخانی



این فلسفه ی ساده ی عشق است

این بار تو آتش شده ای ؛ پنبه من اما

آلوده مکن ساحت دامن به من اما


این فلسفه ی ساده ی عشق است که بخشید

سیبی به تو و حسرت چیدن به من اما


انداخته در گردش تقدیر دلم را

یک سینه نداده است از آهن به من اما


دور از منی آن گونه که این برکه از آن ماه

نزدیک تری از رگ گردن به من اما


از خرمن بر شانه رهایت نرسیده است

اندازه ی یک دانه ی ارزن به من اما


تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست

با این همه امشب بده مأمن به من اما

 

 

 علیرضا بدیع

 



شانه هایت را برای فرداها دوست دارم

به تو که میرسم

و بوسه هایت را ردیف می کنی

قافیه دلم را می بازم

 

چشمانِ تو شاعرم می کند

 

تو خلقِ دوباره ی شعری

نه نیمایی ، نه سپید

 

آوازی که ردیف نمی شناسد

و نُت ها را سر در گم می کند

 

تومثلِ برفی

آرام و باشکوه

 

و نفسهایت نسیمی که

هر زمستانی را بهار می کند

 

 

شانه هایت را برای فرداها دوست دارم

 

 

 

سارای




شاعر : سارای ,
به چه دلخوش کرده ای ؟!

به شانه ام زده ای

            که تنهایی ام را تکانده باشی  !


به چه دلخوش کرده ای ؟
!

            تکاندن برف از شانه های آدم برفی ؟!




گروس عبدالملکیان




برگرفته از : حرف هایی برای نگفتن ,
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات