جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
قصه تکراری

باز این دل هوس درد کشیدن دارد


باز گویی سر آتش زدن من دارد

 


دل من در قفس ساده تنهایی خویش


دامنی دست نیاز از نرسیدن دارد

 


سبز می روید در باغ خیالم هر شب


ساقه ترد نگاه تو که چیدن دارد

 


ای به من از تب هر حادثه نزدیکترین


چشم های تو از این فاصله دیدن دارد

 


صبح تاریک مرا حسرت تنهایی سوخت


آفتاب هم هوس دیر دمیدن دارد

 


قصه کهنه ما گر چه که تکرار شده است


باز چون از دهن توست، شنیدن دارد...

 

 


عبدالجبار کاکایی

 



بمون ، برو

بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو

برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون

 

به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا

شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا

 

چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم

اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم

 

چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم

چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم

 

تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم

چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم

 

تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره

سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره

 

ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام

گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام

 

بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه

عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه


عبدالجبار کاکایی



شیدائی


هنوز عادت به تنهایی ندارم

باید هر جوریه طاقت بیارم

اسیرم بین عشق و بی خیالی

چه دنیای غریبی بی تو دارم

می ترسم توی تنهایی بمیرم

کمک کن تا دوباره جون بگیرم

یه وقتایی به من نزدیک تر شو

دارم حس می کنم از دست می رم

نمی ترسی ببینی برای دیدن تو

یه روز از دردِ دلتنگی بمیرم

تو که باشی کنارم می خوام دنیا نباشه

تو دستای تو آرامش بگیرم

بگو سهم من از تو چی بوده غیر از این تب

کیو دارم به جز تنهایی امشب

می خوام امشب بیافته به پای تو غرورم

نمی تونم ببینم از تو دورم

دارم تاوان دلتنگیمو می دم

کنار تو به آرامش رسیدم

بیا دنیامو زیبا کن دوباره

خدایا از تو زیباتر ندیدم


 

عبدالجبار کاکایی



برچسب‌ها : #علی لهراسبی
همین صدا

صدا ، همین صدا، همین صدا بود

درست ابتدای ماجرا بود

 

نفس شکست و در صدایمان ریخت

صدا ولی هنوز نارسا بود

 

سلام و انتظار و ترس و لبخند

و تازه اولین قرار ما بود

 

دلم ز پیله اش جدا نمی شد

پرنده ای که در قفس رها بود

 

صدا ترانه خواند و عاشقم کرد

صدا، همین صدا، همین صدا بود

 

 

 

عبدالجبار کاکایی



سنگ بی دلیل


با تو حرف می زنم آی .. سنگ روبرو
تیغه ی هزار لا ، صخره ی هزار تو

گوش کن صدای من جویبار نازکی ست
می تراود از درون ، می خروشد از گلو

ایستاده ای درست روبروی سینه ام
کوره راه انتخاب، سنگلاخ آرزو

قد نمی کشی زخاک ، جز به سمت پنجره
وا نمی کنی دهان ، جز به قصد های و هو

نه هوای بخششی کز تو بگذرد نسیم
نه امید جوششی کز تو پرشود سبو

آی....سنگ بی دلیل ای غرور دیر سال
سنگریزه می شوی در کف هزار جو

 

 

عبدالجبار کاکایی



مثل هم

 

من آهنگ توام حالا


تو آواز منی کم کم


به یک اندازه خوشبختیم


به یک اندازه ، مثل هم

 


به یک اندازه قلب ما


تو این آوار ویرونه


غرور هردومون حتی


به یک اندازه پنهونه

 


من از طعم تو شیرینم


تو از احساس من شادی


به یک اندازه دل دادم


به یک اندازه دل دادی

 


نه تو مجبور دلتنگی


نه من محکوم بی صبری


نه دنیای تو بارونی


نه حال و روز من ابری

 


تو رو از حس تنهایی


منُ از مرگ ترسونده


به یک اندازه اسم ما


به یاد زندگی مونده

 

 

عبدالجبار کاکایی



غارت بسیار


بی زارم ازین ساعت دیواری

از این شب طاقت كُش بیداری

از دلقك این بازی سر در گم

از دیدن این صحنه ی تكراری

هر ثانیه در مغزم، می كوبد

چون چكش ِبی وقفه ی نجاری

سی سال به هر حادثه" نه "گفتم

تاوان پذیرفتن یك " آری"

دلخون شده از عقده ی ناكامی

ویران شده ازغارت بسیاری

طاعون زده ی عشق اهورایی

عبرت زده ی شور فداكاری

آبادی من سوخت به ویرانی

سربازی من رفت به سرداری

ای كاش كه عقل من و تو كم كم

برخیزد ازین بستر بیماری

 


عبدالجبار کاکایی



تعداد کل صفحات: 4


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات