جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
شِکوه نمی کنم

کنار عکس تو پر ازحال وهوای گریه ام

                        شکوه نمی کنم ولی پر از صدای گریه ام

 

شکوه نمی کنم ولی حریف دنیا نمی شم

                        مثل یه بغض کهنه ام جون می کنم وا نمی شم

 

برق کدوم ستاره زد تو چشمایی که یادمه

                        تو دل سپردی از ازل تو پر کشیدی از همه

 

حس کدوم فاصله بود که از رگ تو کنده شد

                        بین کدوم دقیقه بود که قلب تو پرنده شد

 

شکوه نمی کنم ولی دنیا فقط یه منظره س

                        تو اون طرف من این طرف فاصله مون یه پنجره س

 

تو قصه موندی همه شب ، تو ریشه بستی همه جا

                        اسـم تـمـوم کـوچـه ها ، سـهـم تـمـوم آدمــا

 

من از هجوم خستگی حریف دنیا نشدم

                        کنار سفره ی زمین نشستم و پا نشدم

 

شکوه نمی کنم ولی دوزخ دنیا مال من

                        تو پرکشیدی از زمین به سمت پروانه شدن

 

 

 

عبدالجبار کاکایی

 



می شه عاشق شد ...


بی هیچ اسمی می‌شه عاشق شد ... بی هیچ ردّی از خدا رو خاک

من سال‌ها عاشق شدم بی او ... یک حسِ بی تفسیر وحشتناک

من عاشق رفتار های تو ... این ترس بی‌اندازه از دینم
تو عاشق چیزی که پنهونه ... من عاشق چیزی که می‌بینم

بی هیچ اسمی می شه عاشق شد ... جادوی این دلدادگی کم نیست
تا سیب‌های کال بی ‌تابند ... حوّای من ! تقصیر آدم نیست

دور از تو افتادم ولی هر شب ... حس می‌کنم بسیار نزدیکی
خاموش شد فانوس من ای کاش ... عادت نمی‌کردم به تاریکی

بی هیچ اسمی می‌شه عاشق شد ... بی هیچ نامی از تو یا از من
بیدار کن این ترس پنهونُ ... این عادت هر روزه رو بشکن


عبدالجبار کاکایی



اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم

اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم

تورا نمی دهم از دست ، تا توان دارم

 

سری به مستی نیلوفران صحرایی

دلی به روشنی باغ ارغوان دارم

 

اگرچه مرده ای ، ای عشق ! نعش نامت را

هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم

 

چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم

کز این کبود نفس گیر در امان دارم ؟

 

میان سینه من آتشی است چون فانوس

اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم

 

 

عبدالجبار کاکایی

 



ای ماه چه دیر آمدی

یک شهر دعا کرد و بلا کم نشد امسال

خون شد جگر خلق و محرم نشد امسال

 

ای ماه چه دیر آمدی از راه و عجیب است

دل واپس تو عالم و آدم نشد امسال

 

پیش از تو محرم شد و پیش از تو عزا بود

مویی ز عزاداری تو کم نشد امسال

 

جایی ننشستیم که یادی نشد از درد

شعری نسرودیم که ماتم نشد امسال

 

صد خیمه ‌خاموش به تاراج جنون رفت

یک خاطر آسوده فراهم نشد امسال

 

در گریه نهفتیم عزای شب خود را

تاوان تو زخمی ست که مرهم نشد امسال

 

 

عبدالجبار کاکایی

 



برچسب‌ها : #ماه
بهار اگه عطر تو رو نیاره

بهار اگه عطر تو رو نیاره

گل از گل شکوفه وا نمی شه

مثل پرنده عاشق بهاریم

هیشکی تو دنیا مث ما نمی شه

 

رود اگه عاشق نباشه اسیره

یه جا تو مرداب می مونه می میره

سر می زنه به سنگ و صخره و خار

می خواد که دریا رو بغل بگیره

 

تا دل داری دنبال چیزی بگرد

که زندگی از تو نکرده پنهون

کلاف گنجشکای روی شاخه

ردیف کفترای روی ایوون

 

کی از تماشای جوونه سبزه؟

کی از تماشای پرنده شاده؟

وقتی که شاخه ها به هم می خورن

کی عاشق زمزمه های باده؟

 

 

عبدالجبار کاکایی



چراغ

سبزم نه از آن دست که گل باشم وباغی

گلدان ترک خورده ای و کنج اتاقی

 

دی شیخ چراغی به کف آورد و طلب کرد

انسان ومن امروز به دنبال چراغی

 

سی سال گذشت از من وآن کودک همزاد

نگرفت ازین گم شده ی خویش سراغی

 

سی سال گذشت از من وعمری که نیفزود

جز بر دلم این آتش افروخته  ، داغی

 

حافظ تو نگفتی که چراغی رسد از غیب

من منتظرم تا رسد از غیب چراغی

 

 

عبدالجبار کاکایی



پنهان شدی و در كلماتم رها شدی

پنهان شدی و در كلماتم رها شدی

با من رفیق بودی و از من جدا شدی

 

دیر آمدی به خاطرم ای نام ناشناس

با من چه دیر دوست شدی ، آشنا شدی

 

روی لبم نشستی و من از تو بی خبر

چیزی شبیه بوسه ، شبیه دعا شدی

 

زیبا یی ات به رنگ صدا و سكوت بود

در گل سكوت كردی و در من صدا شدی

 

رویای فاتحانه ی یك قلب ناامید

پایان عاشقانه ی یك ماجرا شدی

 

 

عبدالجبار کاکایی



تعداد کل صفحات: 4


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات