به جز
حضور تو ،
هیچ چیز
این جهان بیکرانه
را
جدی
نگرفتم ...
حتی
عشق را !
حسین پناهی
جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
نظرات
به جز حضور تو ،
هیچ چیز این جهان بیکرانه
را جدی
نگرفتم ...
حتی
عشق را !
حسین پناهی هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد گفته بودم بزنم قید تو را ، بدتر شد و به جای "تو" بگویم که "شما" ، بدتر شد تازه ، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد زده ام حرف دلم را به خدا ، بدتر شد آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد
ما بدهکاریم ... به
کسانی که صمیمانه ز ما پرسیدند :
چندم مرداد است ؟ و نگفتیم ... چونکه
مرداد
حسین پناهی
+ امرور چهارشنبه ، اول مرداد است تصمیم داشتم که تو را یک غزل کنم وقتش رسیده است به قولم عمل کنم !
این یک معادله است که مجهولهاش را باید به انزوا بکشانم و حل کنم
کندویمان عصاره ی نیش و کنایه هاست زنبور می شوم که لبت را عسل کنم
راحت کنار می کشم از این بهانه ها تا شانه های خالی خود را بغل کنم
بوسیدنت خلاف قوانین کشور
است باید عمل به شیوه ی
بین الملل کنم
من روی خط زلزله ات ایستاده ام قصدم نبود فاصله ای را گسل کنم
باید به فکرهای سیاهم جهت دهم اصلا درست نیست تو را مبتذل کنم ! سیما نوذری
|
 جهان را به عـشـق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . حسین پناهی |
