جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
سر در گم

باری ست گران که مانده بر دوشم

این سَر که از آن نمیپرد هوشم

 

چون خانۀ بی حافظ و بی قرآن

از یاد فرشتگان فراموشم

 

چون مسجد بی نمازخوان مانده

با این همه چلچراغ ، خاموشم

 

سوگند به عصر ... سخت دلگیرم

آنقدر که با خودم نمیجوشم

 

هم ، این دل بیخود است در سینه

هم عاطل و باطل است آغوشم

 

چون ماهی بی نفس پشیمانم

جنبیده اگر کمی سر و گوشم

 

هم خانۀ خاطرات بیخوابم

هم صحبت خوابهای مغشوشم

 

دیریست مرددم "خدا" یا "خود" ؟

سردرگم نسخه های مخدوشم*

 

در خاطر عاطر فراموشی

میماند ناله های خاموشم


محمدمهدی سیار

 * ) در نسخه شبهه جدایی / تصحیف تعین خداییم (بیدل)

 



برگرفته از : چشم زخم . وبلاگ شاعر ,
دور افتاده


 

کاهی است نیم سوخته در کهکشان ، زمین

سنگی است بر دهانه آتشفشان ، زمین

 

چون دانه ای بریده زتسبیح کائنات

افتاده است در گذر عابران زمین

 

در دست بادهای مردد رها شده ست

این قایق شکسته بی بادبان ، زمین

 

خورشید روی دیگر این سکه را ندید

دلداده شب است همین مهربان زمین

 

این ابرها بخارِ سرابند در هوا

بیهوده چشم دوخته بر آسمان زمین

 



محمدمهدی سیار



گردش جهان

پیچیده‌تر از

            همه فرمول‌های

                         فیزیک مکانیک ؛


ساده‌تر از

            همه سؤال‌های

                        امتحان دینی ؛


در گردش است

                        جــــهـــــــــان .

 

 

محمدمهدی سیار



خبر رسید

خبر رسید که پاییز رو به پایان است

چه دلخوشید ؟ که این اول زمستان است !


تو ای خزان زده جنگل ، مخوان سرود سرور

صبور باش که فصل درخت سوزان است


نبود و نیست مرا همدمی که این جنگل

نه جنگل است ، که انبوه تک درختان است


چه گریه‌ها که نکردند ابرها تا صبح

به پشت گرمی این غم که ماه پنهان است !


هوای هیچ دلی پرس و جوی دریا نیست

مدار پرسه این جوی‌ها خیابان است

 


محمدمهدی سیار



دیرم می شود

باید من بی حوصله را هم بپذیری

ای عشق ‌‌، نگو "نه" ... تو "بلا"ی همه گیری

 

پیچیده در اندامم ، سلول به سلول

فریاد پشیمانی زندانی پیری

 

آن لرزش یکریز در آن گوشه دریا

دستان غریقی ست ، نه امواج حقیری

 

خونریزی روحم نفسی بند نیامد

ای مرهم دلبند ! تو از تیرۀ تیری

 

بیرون زدم و گشتم و پرسیدم و گفتند  :

رازی ست که بهتر که ندانی و بمیری ...

 

پنهان مکن ای رود روانی ، جرَیان چیست ؟!

با یاد که آواره هر کوره کویری ؟

 

شور و شرت ای عشق، سر هر گذری هست

هم تعزیه خوانی تو و هم معرکه گیری

 

 

محمدمهدی سیار



نماز شام غریبان

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو

تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو

 

از خار،گرچه گرد حرم پاک کرده ای

تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو ...

 

خون گوشواره ها زده بر گوشهایمان

صد بغض مانده جای گلوبند در گلو

 

تنها گذاشتیم تنت را و می رویم

اما سر تو همسفر ماست کو به کو

 

بی تاب نیستیم ... خداحافظت پدر !

بی آب نیستیم ... خداحافظت عمو !

 

 

محمد مهدی سیار



ای کاش

ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود

            این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!

 

ای کاش این روایت پر غم سند نداشت

            بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود

 

ای کاش گرگ  تاخته بر یوسف حجاز

            مانند گرگ  قصه کنعان دروغ بود!

 

حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار...کاش

            برجان باغ داغ زمستان دروغ بود...

 

 

محمد مهدی سیار



تعداد کل صفحات: 4


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات