شب
های ملال آور پاییز است
هنگام غزل
های غم انگیز است
گویی همه
غم های جهان امشب
در زاری
این بارش یکریز است
ای مرغ سحر ناله
به دل بشکن
هنگامه ی
آواز شباویز است
دورست ازین
باغ خزان خورده
آن باد فرح
بخش که گلبیز است
ساقی سبک
آن رطل گران پیش آر
کاین عمر
گران مایه سبک خیز است
خاکستر خاموش
مبین ما را
باز آ که
هنوز آتش ما تیز است
این دست که
در گردن ما کردند
هش دار که
با دشنه ی خونریز است
برخیز و
بزن بر دف رسوایی
فسقی که در
این پرده ی پرهیز است
سهل است که
با سایه نیامیزند
ماییم و همین غم
که خوش آمیز است
هوشنگ ابتهاج