من این حال غریب را
به
تمام احوال جهان ترجیح می دهم
همین که تو ایستاده باشی پشت به باد
و من هر ثانیه ، با هر وزش
با وسوسه ی پریدن یا نپریدن
توی
آغوشت بجنگم
وقتی تمام مردان شهر
بی
وسوسه و بی هیچ حال خوبی
آغوششان را نخ نما کرده
اند
و تو اما با غرور کمرنگی بر بالای بلندت و
لبخندی بی تفاوت اما آگاه ، بر لب هات
خودت را به کوچه ی علی چپ
زده ای
چقدر دیوانه ات شدن
ساده تر می شود
مهدیه لطیفی