جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
دوستت خواهم داشت

دوستت خواهم داشت

 

باشد که

بودن در آسمان این خانه را

از ستاره بیاموزی


که من در شب

خودم را یافته ام تـــو را

و حضور نوری که خفتگان را

                        به عشق بیدار می‌‌کند

دوستت خواهم داشت

 

باشد که

 هر پنجره

خاطره ای باشد

برای انتظار در باران

            و بارانِ در انتظار ...

که این کوچه

پر از عطر دیدار‌های دوباره است

 

نیکی‌ فیروزکوهی



بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

نترس علاقه !

بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است

خندیدن بلند عالی‌ست

 

خوردن نوشابه بی ساندویچ آرزوی حقیری نیست

پفک عیب ندارد ، آل‌سکا جان است

فکرش را بکن دهنت یخ میزند ...

 

به‌من باشد ؛ می‌بوسمت !

 بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

 

به‌جای درد ، به‌جای دود

به جای دود کردن درد ، درد کردن دود

هم را می‌بوسیم

 

مگر کجای بوسه چَپ است ؛

کجای لب می‌لنگد که

 این‌همه زیبایی را مخفی می‌کنیم

 و جنگ را ، رو ؟!

 

مگر کجای آغوش به دروغ آغشته است که

پرهیز می‌کنیم وُ تخت را آغشته به دروغ !

 

خیابان که بد نیست

کوچه که دروغ نمی‌شود

 

ما هی خود را دروغ می‌کنیم وُ

            نامش را گاهی شرم می‌گوییم

 

گاهی حیا می‌شویم وُ

گاهی ، به راحتی بستنی می‌خوریم وَ به‌هم نمی‌گوییم

هلو می‌خوریم وُ حرف نمیزنیم

 

عجیبیم !

 

در خیابان هم را نمی‌بوسیم

               اما سیب را هرجا گاز می‌زنیم !

 

بیا علاقه‌ی خوبم

            می‌خواهم ببوسمت

 

 

افشین صالحی

 



اوائل اینطور نبود که

 

اوائل اینطور نبود که  !


اوائل عاشقانه هایم را برای
تــو می سرودم

بعد ها اما فقط عاشقانه سرودم  ...


اوائل نت های موسیقی که اوج می گرفتند ، خیال تو هم اوج می گرفت

بعد ها نت های موسیقی همیشه در اوج ماندند  ...


اوائل وقتی چیزهایی را می دیدم

که تـو دوست شان داشتی ، یادت می کردم ، مثلباران

بعد ها فقط چیز هایی را می دیدم که تـو دوست شان داشتی ، مثلباران

آسمان اما لجوج بود ، خودم می باریدم  ...


اوائل اینطور نبود که
 !

اوائل اسمت را که می شنیدم ، جانم به لبم می رسید

            بعد ها اصلا جانی نداشتم که بخواهد به لبم برسد  ...


اوائل فرق داشت
 ...

اوائل دلم که می گرفت ، صدایم هم می گرفت از گریه  ...

بعد ها دوستانم مرا با صدای گرفته ام می شناختند ...


اوائل قرار گذاشته بودیم

 فقط روز های تعطیل سیگار بکشم

                        بعد ها خوردیم به تابستان 

 

شرایط عوض شد وگرنه اوائل اینطور نبود که  ...


اوائل روی تخت خوابم که می افتادم ، فکرت رهایم نمیکرد

بعد ها از تخت خوابم بلند نشدم  !


اوائل
آرام جانم بودی

           بعد ها دردت به جانم بود


اوائل
دوستت داشتم

بعد ها چیزی جز دوست داشتن ات نداشتم


اوائل من بودم

       بعد ها تـــو شدم


حالا را نبین

اوائل اینطور نبود که  ...

            این اواخر اینطور شد  ...



 

سجاد شهیدی

 



من سالهاست به دوست داشتن تو آرامم


آرامم ؛

دارم به خیال تو راه می روم ،

            به حال تو قدم می زنم

 

آرامم ؛

دارم برای تو چای می ریزم ،

کمرنگ و استکان باریک ، پررنگ و شکسته قلم

 

آرامم ؛

دارم برای تو خواب می بینم ؛

            خوابی خوب ، خوابی خوش ،

 خوابی پر از چشمهای قشنگ تو

            صدای جانم گفتن تو و برای تو مردن من

 

آرامم ؛

به خوابی پر از خیلی دوستت دارم ،

پر از کجا بودی ،

پر از سلام ، دلم برای تـــو تنگ شده است

دارم برای تو خواب می بینم

 

آرامم ؛

کنار تو حرف می زنم ،

چای می ریزم ،

تنت را بو می کنم

            و لب ات را می بوسم ،

 

دستت را می گیرم

و به سمت پاییز قدم می زنم

و دل به دریا می زنم

            و به تو سلام می کنم :

 

سلام علاقه خوبم !

علاقه جان من !

            من به خیال تو آرامم

 

می دانی ؟

من سالهاست به دوست داشتن تو آرامم

 


افشین صالحی



دوستت دارم

جیرجیرک ها

   یک کلمه بیشتر ندارند


با همان یک کلمه هم ،
 

بی شک ، چیزی به جز

            "دوستت دارم" نمی گویند


دیوانه که نیستند ...


کدام حرف را جز این

   می توان تا صبح بیدار ماند

                        و این همه تکرار کرد

 

 

رویا شاه حسین زاده

 



زن که باشی ...

زن که باشی

نمی توانی انکار کنی

             تشنه ی بوی تن مردت هستی

همیشه و هر لحظه دست خودت نیست

زن که باشی

آفریده می شوی برای عشق ورزیدن 

برای نگاههای مهربانانه 

            برای بوسه های آتشین

زن که باشی تمام تنت

طعم تلخ عطر گس مرد را می طلبد

زن که باشی

سرشاری از عاشقی های ناتمام

            پر شده ای از زیبایی از هر زیبایی

زن که باشی

 اما دست خودت نیست

اگر مردت طعم لب هایش طعم تو را بدهد

تمام هستی مردانه اش را

 با تمام وجودت دوست خواهی داشت

                             بی آنکه ذره ای کم بگذاری



 فروغ فرخزاد



لا مسًب ! دوستت دارم ...

چند سال

عمرم را می‌خواهی

      برای یک بار صدا کردن عزیز

 

چندسال

دلتنگی‌ شبانه‌هایم را

            برای یک بار بوسیدنت

                        حتا از راه دور هم که شده

 

برای یک لیوان چای برایت آوردن

راستی نگفتی ،

کمرنگ می‌خوری یا

            خوش رنگ بریزم ؟

 

چند سال عزیز ؟

چند بار در هر سال را می‌خواهی

 تا فقط به اندازه‌ی یک هوا نفس ...

                                    نزدیک تـــو شوم

 

می‌خواهم

 تنت را در آغوش گیرم

                        لمست کنم

 

می‌خواهم

با تمام حضور ، ببوسمت

 

لا مسًب !

 که دوستت دارم ...

 همین .

 

 

افشین صالحی

 



تعداد کل صفحات: 26


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات