جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
خوشبخت‌ ترین عاشق تاریخ

با تـــو

خوشبخت‌ ترین

عاشق تاریخ منم


ای که
آغوش پُر از زندگی‌ ات شد وطنم ...

 

 

محمد صادق زمانی




ساعت 3 ظهر ؛ عشق ...

گاهی ، مثل ساعت 3 ظهر

که برای کارهای صبح دیر است

و برای کارهای عصر ، زود


به جایی میرسیم که ؛

نه آنقدر جوانیم

که به زندگی بیاندیشیم

نه آنقدر پیر ، که به مرگ


اینجاست که عشق

تکلیف را روشن می کند 

 

عشقِ خوب جوانت میکند و

عشقِ ویرانگر ، به مرگ می کشاندت !

 

 

 مهدی صادقی



شاعر : مهدی صادقی ,
دوست داشتن زیاد

نمی توانم با " کمی دوست داشتن " زندگی کنم

من " دوست داشتن زیاد " می خواهم

دوست داشتن تمام و کمال

 

یک جور غرق شدن

یک جور دیوانگی محض


مثل تسلیم تنی تشنه
، به خُنکای قطره های باران

مثل شنیدن هزار بارۀ یک آهنگ تکراری


مثل یک موج سواری داغ
، در آشوب دریایی طوفانی

مثل رفتن تا انتهای راهی که بازگشتی ندارد ...

 

من با " کمی دوست داشتن " زنده نمی مانم

با کمی دلخوشی ، با کمی لذت


من یک التهاب داغ نفس گیر می خواهم

یک آغوش گرم در سردترین فصل سال ...

 

چرا نمی فهمی

آنهایی که با " کمی دوست داشتن " زندگی کرده اند ، مرده اند

 

 

پریسا زابلی پور



دختری با موهای سیاه بلند

 

به پسرم سفارش کرده ام  ؛


اگر در روزگارشان
 

دختری با موهای سیاه بلند

و چشمانی ویران‌گر نبود

قید زندگی را بزند ...

 

یقیناً دنیا تمام شده است ! 

 

 

مهدی صادقی



شاعر : مهدی صادقی ,
زندگی با طعم بوسه

داشت برایم شعر میخواند

که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم  :

بوسه دارید ؟

 

ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد  !

 

تکرار کردم شما بوسه دارید !؟

از آن بوسه ها که انتها ندارند !

 

که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی  !

از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند

از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم ؛

گل کند ، شکوفه بزند ، بهار برسد !

 

از آن بوسه ها که

 تا ماه ها لبهایم را بچشم

 و با لبخند بگویم چقدر شیرینی  !

 

خندید ...

خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد !

خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد !

 

بلند گفت : دوستت دارم مجنون جان !

 

و من از خوشی میان شعری که میخواند

قافیه در قافیه ، ردیف شدم  !

 

زندگی انگار این بود ؛

دو مصرع ، کنار هم ، یک شاه بیت !

با طعم بوسه !

 

 

 حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
عشق ..


عشق باید به من بیاموزد ،

چگونه بیش از این تو را دوست بدارم و‌ نمیرم !

 

چگونه تنها تو را ببینم !

تو را بخواهم

 

عشق باید به من بیاموزد ،

چگونه بیش از این تو را ببوسم و تمام‌ نشوی !

 

چگونه تنها از آن‌ِ من باشی و کم‌ نیایی !

تو را زندگی ‌کنم         

 

عشق باید به من بیاموزد ،

چگونه عاشق باشم ،

و‌گرنه از منِ دیوانه ی‌تو بیش از این بر‌نمی آید ،

که گوش دنیا را پُر کنم از تو و

حرفهایی که خودت به جانم انداخته ای !

 

عشق باید به من بیاموزد تـــو را ...



حامد نیازی

 



شاعر : حامد نیازی ,
قدرت تـــو

مدت هاست که برایت چیزى ننوشته ام

زندگى مجال نمى دهد ! غم نان ...

با وجود این ،

خودت بهتر مى دانى

نفسى که مى کشم تـــو هستى

خونى که در رگ هایم مى دود

و حرارتى که نمى گذارد یخ کنم

 

امروز بیشتر از دیروز

دوستت مى دارم

 و فردا بیشتر از امروز

 

و این ، ضعف من نیست ، قدرت تو است

 

 

احمد شاملو



شاعر : احمد شاملو ,

تعداد کل صفحات: 10


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات