جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
زن که باشی ...

زن که باشی

نمی توانی انکار کنی

             تشنه ی بوی تن مردت هستی

همیشه و هر لحظه دست خودت نیست

زن که باشی

آفریده می شوی برای عشق ورزیدن 

برای نگاههای مهربانانه 

            برای بوسه های آتشین

زن که باشی تمام تنت

طعم تلخ عطر گس مرد را می طلبد

زن که باشی

سرشاری از عاشقی های ناتمام

            پر شده ای از زیبایی از هر زیبایی

زن که باشی

 اما دست خودت نیست

اگر مردت طعم لب هایش طعم تو را بدهد

تمام هستی مردانه اش را

 با تمام وجودت دوست خواهی داشت

                             بی آنکه ذره ای کم بگذاری



 فروغ فرخزاد



خواب آخر

وقتی که خوابی نیمه شب تو را نگاه می کنم

زیبائی ات را با بهار ، گاه اشتباه می کنم

 

از شرم سر انگشت من ، پیشانی ات تر می شود

عطر تنت می پیچد و دنیا معطر می شود

 

گیسوت تابی می خورد ، می لغزد از بازوی تو

از شانه جاری می شود چون آبشاری موی تو

 

چون برگ گل در بسترم می گسترانی بوی خود

من را نوازش می کنی بر مهربان زانوی خود

 

آسیمه می خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر

ای عشق من ، بی من کجا ؟ تنها نرو ، من را ببر

 

من بی تو می میرم ، نرو ! من بی تو می میرم ، بمان

با من بمان ، زین پس دگر هرچه تو می گویی، همان

 

در خواب آخر ، عشق من ! در برگ گل پیچیدمت

می خوابم ای زیباترین ، در خواب شاید دیدمت

 

 



وسوسه

بالشی

کنار بالشت می گذاری

 

حوا نیز

اینگونه آدم را وسوسه می کرد

 

در تاریکی هم

عطر تـــو

مشامم را پیدا می کند

 

از مشامم می گذری

            از تمامم می گذری

 

رویایی بیرون آمده از خواب

            غلت می زنی در بستری که منم

 

حوا نیز

اینگونه آدم را تسخیر کرد

 

 

محمدعلی بهمنی

 

 



تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات