تـــو ماهی
!
صورتم را
به صورتت میچسبانم !
کامل که شدیم
آب بالا
میآید و
ما غرق میشویم ...
ساناز واحدی
بانوی من ! از شانههات شروع کنم برسم به دستهات یا
از دستهات بروم بالا؟ یک وقت نگاهم نکنی! دستپاچه میشوم لبهات را میبوسم نوشتههات را بزرگ میکنم میچسبانم به آینه که به جای خودم تو لبخند بزنی من با صدای نفس کشیدنت هم عاشقی می کنم حتی اگر آرام و بی صدا خودم را بگذارم در دستهات و بروم حتی وقتی از کنارت رد شوم برای پرت نشدن حواست بوی
تنت را پُک بزنم نه ! تـــو را با هیچ چیز عوض نمیکنم ، حتی با زندگی
... این سه تا نقطه را برای تو گذاشتهام عشق من ! همیشه اینها نشانهی سانسور نیست هزار حرف و تصویر و خاطره در آن خوابیده مثل من که وقتی نگاهت کنم سه نقطه بیشتر نمیبینم تو ، من و خدا ... که از دیوانگی سر به بیابان گذاشت ! عباس معروفی شاعر :
عباس معروفی ,
دوشنبه 11 آبان 1394 .:|:. 21:25 .:|:. علی ساطع ﻗﺮﺍﺭ ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ... ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﻟﺐ
ﻫﺎﯾﺖ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ
ﺑﺎﺭ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ... ﻭ ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻋﺠﺎﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺯﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻟﻌﻨﺘﯽ ! ﻣﺮﮒ ﺩﺭ
ﺁﻏﻮﺵ تـــو ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ...
علیرضا اسفندیاری شاعر :
علیرضا اسفندیاری ,
شنبه 9 آبان 1394 .:|:. 20:45 .:|:. علی ساطع
جمعه 8 آبان 1394 .:|:. 23:36 .:|:. علی ساطع همینجا نشسته ام ... پشت این در از پنجره که نمی آیی ! نمیدانم کی ، اما روزی از همین جا می آیی و من تا
آن روز اینجا مینشینم ، همینجا
چه فرقی میکند کجا باشم من که جز تو چیزی نمی بینم خیال دستهات تنم را از من گرفته است گفته بودم ؟ در شهری بزرگ ، در میدانی قشنگ ، روی دیوار چین ، وسط دیوار سرخ مسکو ... نه !! یک جای با شکوه روبه روی کافه ای که روزی
همینگونه شراب نوشید یا رستورانی که زولا پول نداشت غذا بخورد ؛ یا خانه ی کافکا ! در نیویورک باز عاشق ات شوم ؟! نمیشود لباسهام را همینجوری که تنم است بپوشانم به تن تو ؟! و لباسهات را همینجور که تنت است بپوشانم به تنم ؟! که برای بیرون آمدن چاره ای جز عشقبازی نباشد ؟! لب های تو برابرم باشد ؟ میشود از هر طرف بیایی با چشمهام ببوسمت ؟! ...
میچرخم و باز میچرخم شاید چشمهات را باز کردی ... شاید حواست نبود خواب
آلود بوسم کردی باز
... با طعم پرتقالی تـــو به
هر رنگی خواستی نفس بکش !! یا رنگ دیگری نوازش ات کنم ؟! شاعر :
عباس معروفی ,
پنجشنبه 7 آبان 1394 .:|:. 17:11 .:|:. علی ساطع عشق راهیست برای بازگشت به خانه بعد از کار ، بعد از جنگ بعد از زندان ، بعد از سفر بعد از …
فقط عشق میتواند پایان
رنجها باشد به همین خاطر همیشه آوازهای عاشقانه میخوانم من همان سربازم که در وسط میدان جنگ محبوب اش را فراموش نکرده است
رسول یونان شاعر :
رسول یونان ,
چهارشنبه 6 آبان 1394 .:|:. 21:31 .:|:. علی ساطع
|
بسم الله الرحمن الرحیم
جهان را به عـشـق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . حسین پناهی دیگر صفحات
فهرست شاعران وبگاه
آرشیو مطالب
برچسب ها
داریوش |
بهار |
درخت |
زن |
گریه |
دیدار |
زندگی |
باران |
آسمان |
آغوش |
پاییز |
نگاه |
دل |
پرنده |
مرگ |
خیال |
باد |
عاشق |
خورشید |
بوسه |
گل |
زمستان |
جمعه |
لبخند |
بغض |
ماه |
دست |
نفس |
لب |
چشم |
پنجره |
ستاره |
عشق |
قلب |
سیاوش قمیشی |
خواب |
تنهایی |
غروب |
تنها |
دوست داشتن |
ابی |
رفتن |
خنده |
شب |
بانو |
دلتنگی |
دریا |
مو |
اشک |
شعر | آمار بازدید وبگاه
بازدید امروز : بازدید دیروز : بازدید این ماه : بازدید ماه قبل : بازدید کل : تعداد کل مطالب : بیشترین بازدید : 7030 عزیز در تاریخ : 18 اردیبهشت 1395 آخرین بروز رسانی : آخرین بازدید : |