صبح
حادثه ی چشمان تـــوست
و لبخندی که
با نور اتفاق می افتد
و در من شعری می شود
به وسعت دوستت دارم های ناگهانی ...
نظرات
صبح حادثه ی چشمان تـــوست
با نور اتفاق می افتد
به وسعت دوستت دارم های ناگهانی ... شاعر :
...: قالب های ادبی نوین :... ,
یکشنبه 7 آبان 1396 .:|:. 08:08 .:|:. علی ساطع انگار مدتی است که احساس میکنم خاکستریتر
از دو سه سال گذشتهام احساس
میکنم که کمی دیر است دیگر نمیتوانم هروقت خواستم در بیست سالگی متولد شوم انگار فرصت برای حادثه از دست
رفته است از ما گذشته است که کاری کنیم کاری
که دیگران نتوانند فرصت برای حرف زیاد است اما ... اما اگر گریسته باشی ...
آه ... مردن چه قدر حوصله میخواهد بیآنکه در سراسر عمرت یک روز ،
یک نفس بیحس
مرگ زیسته باشی ! انگار این سالها که میگذرد چندان که
لازم است دیوانه
نیستم احساس میکنم که پس از مرگ عاقبت یک روز دیوانه
میشوم ! شاید برای حادثه باید گاهی کمی عجیبتر از این باشم با این همه تفاوت احساس میکنم که کمی بیتفاوتی بد نیست
حس میکنم که انگار نامم
کمی کج است و
نام خانوادگیام ، نیز از این هوای سربی خسته است امضای تازهی من دیگر امضای روزهای دبستان نیست ای کاش آن نام را دوباره پیدا کنم ای کاش آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان یک روز نام کوچکم از دستم افتاد و
لابهلای خاطرهها گم شد آنجا که یک کودک غریبه با چشمهای کودکی من نشسته است
از دور لبخند او چه قدر شبیه من است !
آه ، ای شباهت دور ! ای
چشمهای مغرور ! این روزها که جرأت دیوانگی کم است بگذار باز
هم به تو برگردم !
بگذار دست کم گاهی تو را به خواب ببینم ! بگذار
در خیال تو باشم !
بگذار ... بگذریم ...!
این روزها خیلی برای گریه
دلم تنگ است ! قیصر امینپور شاعر :
قیصر امین پور ,
یکشنبه 2 آذر 1393 .:|:. 21:52 .:|:. علی ساطع
گرچه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود خواستن ها همه موقوف توانستن بود که هبوط ابدم از پی دانستن بود همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود قیصر امین پور شاعر :
قیصر امین پور ,
دوشنبه 7 مهر 1393 .:|:. 13:13 .:|:. علی ساطع طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده یه آه ؛ خداحافظ ، یه فاجعه ی ساده
خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد
ای معجزه خاموش یه حادثه روشن شو یه لحظه فقط یه آه از جنس شکفتن شو
از روزن این کنجِ خاکستری پرپر مشغول تماشای ویرون شدن من شو
برگرد به برگشتن ، از فاصله دورم کن یه خاطره با من باش ، یه گریه غرورم کن
از گرگر بی رحم این تجربه من سوز پرواز رهایی باش به ضیافت دیروز
به کوچه که پیوستی شهر از تو لبالب شد لحظه ، آخر لحظه ، شب ؛ عاقبت شب شد
آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بود راهی شدن حرف نقطه چین پایان بود
ای معجزه ی خاموش یه حادثه روشن شو یه لحظه فقط یه آه از جنس شکفتن شو
از روزن این کنجِ خاکستری پرپر مشغول تماشای ویرون شدن من شو ایرج جنتی عطایی شاعر :
ایرج جنتی عطایی ,
شنبه 11 خرداد 1392 .:|:. 19:00 .:|:. علی ساطع |
بسم الله الرحمن الرحیم
جهان را به عـشـق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . حسین پناهی دیگر صفحات
فهرست شاعران وبگاه
آرشیو مطالب
برچسب ها
خنده |
خورشید |
زمستان |
گل |
شعر |
باران |
عشق |
خواب |
آسمان |
دوست داشتن |
دیدار |
ابی |
بانو |
خیال |
عاشق |
ماه |
اشک |
دلتنگی |
شب |
جمعه |
رفتن |
تنها |
لب |
پاییز |
تنهایی |
بوسه |
مو |
دست |
آغوش |
درخت |
نگاه |
نفس |
پرنده |
زندگی |
باد |
پنجره |
داریوش |
زن |
بهار |
مرگ |
سیاوش قمیشی |
دل |
گریه |
ستاره |
دریا |
غروب |
لبخند |
بغض |
قلب |
چشم | آمار بازدید وبگاه
بازدید امروز : بازدید دیروز : بازدید این ماه : بازدید ماه قبل : بازدید کل : تعداد کل مطالب : بیشترین بازدید : 7030 عزیز در تاریخ : 18 اردیبهشت 1395 آخرین بروز رسانی : آخرین بازدید : |