جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
و من کامل شدم ...

باران را به خانه دعوت کردم

آمد ، ماند و رفت

شاخه گلی برایم جا گذاشته بود

آفتاب را به خانه دعوت کردم

آمد ، ماند و رفت

آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود

درخت را به خانه دعوت کردم

آمد ، ماند و رفت

شانه سبزی برایم جا گذاشته بود

تـــو را به خانه دعوت کردم

تو ، زیباترین دختر جهان

            آمدی و با من بودی

و وقت بازگشت

گل و آینه و شانه را با خود بردی

و برای من

شعری زیبا جا گذاشتی

                        و من کامل شدم


شیرکو بیکس



شاعر : شیرکو بیکس ,
نابودی من کار هر کسی نیست !

آمدنت را

 دروغ چرا ؟ نمی دانم !

            رفتنت اما جشن گرفتن داشت

 

نه که خوشحال باشم ؛ نه !

            رفتنت نوید پر شعر شدن تنم بود

 

می شد بنشینم سالها  

از سایه ات که دور می شد شعر بنویسم

 

تو ولی نه آمدی و نه رفتی ...

 

تـــو

خوب می دانستی ،

             نابودی من کار هر کسی نیست !

 

 

مهدیه لطیفی

 

 



یعنی ؛ دلم برایت تنگ شده بود

- سلام ،

            یعنی ؛ دلم برایت تنگ شده بود

- سلام ،

            یعنی ؛ من هم همین‌طور

- امروز هوا خیلی سرد شده ،

            یعنی ؛ دیروز نبودی

- شاید بارون بیاد ،

            یعنی ؛ امروز هستم ، نگاهم کن

- شعری رو که خواستی پیدا کردم ،

            یعنی ؛ دیروز همه‌اش به فکر تو بودم

- می‌خوام بذارمش تو قاب که هر روز بخونمش ،

            ؛ که هر روز به یاد تو باشم

- وسط‌های شعر گریه‌ام گرفت ،

            ؛ بس که به تـــو فکر کردم

- فقط شعر خوبه که آدم رو به گریه می‌اندازه ،

            ؛ کاش آن لحظه پیش تو بودم

- اون جا که درباره ترسیدن از عشق بود ،

            ؛ من از عشق تو می‌ترسم

- یکی هم برای تو قاب می کنم دوست داری ؟

- دوست دارم

            ؛ دوستت دارم .

 

 

 

مصطفی مستور 



+  سلام



پیراهن سفید گلدار

شعر ؛

پیراهن سفید گلداری ست

که من برای روزهای بی من ات دوخته ام !

 

روزهای بی هوایی که

             شاید دوباره ، تنت را هوایی کند ...

 

 

کامران فریدی

پیراهن سفید گلدار



یک بغل شعر نگفته

تـــو آمدی

و بی آنکه بدانی ،

خدا با تو برای من یک بغل شعر نگفته فرستاد

 

حالا بنشین و تماشا کن

 

چگونه آیه آیه

کتاب رسالت تو را خواهم سرود ...

                         پیامبر از همه جا بی خبر ؛ من !

 

 

افشین یدالهی



فاصله ...

از همین گوشه

که من ، نامش را

اول جهان می گذارم


تا تـــو ...

که نمی دانم

کجای جهان ایستاده ای

فاصله ؛

خوابی ست که

 من ، آن را شعر می نویسم ...




جلیل صفر بیگی



خلوت روحم

نامت را

در هیچ یک از

شعرهایم نمی نویسم

 

از تـــو

با هیچ کس

حتی در لفافه

            حرف نمی زنم

 

در جمع ،

با تـــو چون غریبه

             سخن می گویم

 

از رسوایی می ترسم

            پنهانی به دیدارم بیا

 

همچنان پذیرای تـــو خواهم بود

در حیات خلوت روحم ،

که مخصوص

             ملاقاتهای خصوصی ست

 

 

حافظ موسوی

 



شاعر : حافظ موسوی ,

تعداد کل صفحات: 6


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات