گفتند :
چه سان است عشق تــو ؛
تویی که پیکرت برف است وُ
اویی که چشمش آفتاب ؟
گفتم :
عشق من
آب شدن در پیشگاه اوست ؛
پیوسته ، پی در پی ، بی پایان ...
کژال ابراهیم خدر | ترجمه
بابک زمانی
نظرات
چه سان است عشق تــو ؛ تویی که پیکرت برف است وُ اویی که چشمش آفتاب ؟
عشق من آب شدن در پیشگاه اوست ؛
کژال ابراهیم خدر | ترجمه
بابک زمانی
شاعر :
...: اشعار و متون سایر ملل :... ,
بابک زمانی ,
پنجشنبه 18 مرداد 1397 .:|:. 08:16 .:|:. علی ساطع خبر خوب این است که روزی کسی میاید ...
دست هایتان را خواهد گرفت . گرمتر
، صمیمی تر و هزار بار عاشقانه تر ...
شبیه به آفتاب بعد از یک روز برفی ، به
تن روزهای سردتان میچسبد ...
که مرهم تمام زخم هایتان میشود و تمام ترس و کابوس
هایتان را در آغوش آرامش حل خواهد کرد ...
کسی خواهد آمد برای ساختن دوباره ی شما که من آن شخص را معجزه ای از طرف خدا می نامم ...
سحر رستگار شاعر :
..: شاعران معاصر خانم :.. ,
یکشنبه 30 مهر 1396 .:|:. 12:31 .:|:. علی ساطع
چهارشنبه 8 دی 1395 .:|:. 12:49 .:|:. علی ساطع آفتاب را دوختهای به لبهایت ! آدم دوست دارد هر روز خورشیدش از لبهای تو طلوع کند …
آدم ، اگر آدم باشد دوست دارد روی لبهای
تـــو جان بکند ! علیرضا اسفندیاری شاعر :
علیرضا اسفندیاری ,
جمعه 23 مهر 1395 .:|:. 21:21 .:|:. علی ساطع
هزار مرتبه گفتم بانو ... بانو ... بانو بانو ... هزار مرتبه گفتم دریا
ظهور می کند از چشم روبه رو بانو ... هزار مرتبه گفتم از اولین ترانه باران از اولین شکوفه لبخند :) چشمی طلوع می کند از سمت آرزو بانو ... هزار مرتبه گفتم گفتم تمام می شود این ابرهای سرد گفتم
تمام می شود این روز های تلخ گفتم
بهار فرصت سرشار چشم توست بانو بخند ... تا که بخندد گل وگیاه بانو قبول کن ... این تیره ، این شب ، این سنگین ، شکستنی است بانو بخند تا که بتابد نگاه ماه گفتم ... هزار مرتبه گفتم بانو مرا بمان بانو مرا بخند بانو مرا بگو
بانو ... هزار مرتبه گفتم این تشنه ، پشت حادثه ی عشق
مانده است این تشنه هر چه گفته همان است این
تشنه را دو جرعه بنوشان این تشنه عشق رابه تماشا کشانده است بانو ... بانوی لاجورد مردی در این میانه اگر هست حرف و حدیث چشم تـــو
او را سروده است مردی که مهر را از برق آفتاب نگاهت ربوده است
محمدرضا عبدالملکیان شاعر :
محمدرضا عبدالملکیان ,
دوشنبه 5 بهمن 1394 .:|:. 15:23 .:|:. علی ساطع بعضی ها شنبه ی آدمند
؛ پر قرارهای تازه ،
پر شروع های دوباره ، جدی و عبوس بعضی ها سه شنبه ی آدمند ؛ پر کارهای نکرده ،
پر وعده های عقب افتاده ، آشفته و مضطرب
بعضی ها پنجشنبه ی آدمند ؛ پر رهایی و
بیخیالی ، پر سبکباری و خوشحالی ، آزاد و خوشگذران
تـــو
جمعه ی منی ؛ بهترین روز هفته
ام که آفتابش بالا نیامده ، به غروب می رسد
حسین وحدانی شاعر :
حسین وحدانی ,
جمعه 15 آبان 1394 .:|:. 18:12 .:|:. علی ساطع باران را
به خانه دعوت کردم آمد ، ماند و رفت شاخه گلی برایم جا گذاشته بود آفتاب را
به خانه دعوت کردم آمد ، ماند و رفت آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود درخت را
به خانه دعوت کردم آمد ، ماند و رفت شانه سبزی برایم جا گذاشته بود تـــو را
به خانه دعوت کردم تو ، زیباترین دختر جهان آمدی و
با من بودی و وقت بازگشت گل و آینه و شانه را با خود بردی و برای من شعری زیبا جا گذاشتی و
من کامل شدم شاعر :
شیرکو بیکس ,
پنجشنبه 2 مهر 1394 .:|:. 19:49 .:|:. علی ساطع
|
بسم الله الرحمن الرحیم
جهان را به عـشـق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . حسین پناهی دیگر صفحات
فهرست شاعران وبگاه
آرشیو مطالب
برچسب ها
درخت |
ابی |
ستاره |
پنجره |
زمستان |
سیاوش قمیشی |
اشک |
قلب |
نفس |
عاشق |
رفتن |
زن |
بهار |
زندگی |
آسمان |
پرنده |
تنها |
مو |
عشق |
دیدار |
خیال |
ماه |
دوست داشتن |
خواب |
نگاه |
مرگ |
داریوش |
گریه |
آغوش |
جمعه |
خورشید |
بوسه |
باد |
دلتنگی |
بغض |
دریا |
دست |
غروب |
خنده |
گل |
لب |
لبخند |
تنهایی |
شعر |
پاییز |
دل |
باران |
چشم |
بانو |
شب | آمار بازدید وبگاه
بازدید امروز : بازدید دیروز : بازدید این ماه : بازدید ماه قبل : بازدید کل : تعداد کل مطالب : بیشترین بازدید : 7030 عزیز در تاریخ : 18 اردیبهشت 1395 آخرین بروز رسانی : آخرین بازدید : |