ماهی که به جادوی نگاه تو اسیرم
یک دم بنشین با من و غم های اخیرم
چون آهوی دل خسته ی جنگل زده ای که
با پای خودش آمده در پنجه ی شیرم
فرقی نکند مقصد من چیست ، به هر حال
هرجا که بخواهم بروم باز مسیرم ....
رد می شود از کوچه ی بن بست تو ، آنگاه
بیست و سه دقیقه لب آن پنجره خیره م
تا شب همه شب خواب به چشمم بنشانم
تا پر شود از حسّ حضور تو ضمیرم
باید « تو» بگویی شبت آرام
عزیزم
تا با نفس گرم تو آرام بگیرم
یک لحظه اگر تلخ شود طعم نگاهت
بر کرده و ناکرده ی خود عذر پذیرم
من آتش مردادم و تو غیرت تیری
من زاده ی مرداد ولی عاشق تیرم
معشوق جفا پیشه ی بی رحم دل آزار !
زانو زدنم پیش تو بس نیست ؟ بمیرم ؟؟
نفیسه
سادات موسوی