جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
زانو زدنم پیش تو بس نیست ؟

ماهی که به جادوی نگاه تو اسیرم 

یک دم بنشین با من و غم های اخیرم 

 

چون آهوی دل خسته ی جنگل زده ای که 

با پای خودش آمده در پنجه ی شیرم 

 

فرقی نکند مقصد من چیست ، به هر حال 

هرجا که بخواهم بروم باز مسیرم ....

 

رد می شود از کوچه ی بن بست تو ، آنگاه 

بیست و سه دقیقه لب آن پنجره خیره م

 

تا شب همه شب خواب به چشمم بنشانم

تا پر شود از حسّ حضور تو ضمیرم

 

باید « تو» بگویی شبت آرام عزیزم

تا با نفس گرم تو آرام بگیرم 

 

یک لحظه اگر تلخ شود طعم نگاهت 

بر کرده و ناکرده ی خود عذر پذیرم 

 

من آتش مردادم و تو غیرت تیری 

من زاده ی مرداد ولی عاشق تیرم

 

معشوق جفا پیشه ی بی رحم دل آزار  !

زانو زدنم پیش تو بس نیست ؟ بمیرم ؟؟

 

 

 نفیسه سادات موسوی

 

 



شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند

غم مخور ، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند
                        شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند

زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست
                        آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند

جز نوازش شیوه ‌ای دیگر نمی‌داند نسیم
                        دکمۀ پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند

روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی ؟
                        نقطه ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند

دلبرت هرقدر زیباتر ، غمت هم بیش‌تر
                        پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند

از دل هم‌چون زغالم سرمه می‌سازم که دوست
                        در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند

نه تبسم ، نه اشاره ، نه سوالی ، هیچ چیز
                        عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند


کاظم بهمنی

 



 




شاعر : کاظم بهمنی ,
برچسب‌ها : #آهو #شیر
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات