جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
دلتنگی

می‌دانی ...

در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم

بلکه در جمع این‌چنین‌ترم

 

دلتنگی محصول غیبت نیست ، محصول حضور است

حضور هر کس غیر از تو

 

بودن با دیگران ، نبودن تو را بیشتر می‌کند

دیوارها و صندلی‌ها و تخت‌ها و

اتاق‌ها و خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند که جای خالی تو را باز می‌تابانند

بلکه آدم‌ها هستند

 

آدم‌ها ، آخ آدم‌ها ...

آخ از آدم‌هایی که هستند ، اما تـــو نیستند

 

 

حسین وحدانی

 



مادر


گاهی دلم

 هیچ چیز نمی‌خواهد

جز گپ ریز ریز با مادرم 

هی من حرف بزنم

هی او چای تازه دم بریزد

هی چای‌ام سرد بشود

هی دلم گرم

 

آنجا که چای‌ات سرد می‌شود

و دلت گرم ، خانه مادر است !


نسرین بهجتی



فروردین من

شادی‌هایت را بر صورت من بریز


فروردین من

و اضافه‌هایش را پست کن 

برای کسی که بهاری ندارد


شادا بهار

که دست مرا گرفته

 نمی‌دانم به کجا می‌برد


شادا من

که دست بهار را گرفته

به خانه خود می‌برم

 


محمد شمس لنگرودی



ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟


ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ؛

 ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ ﺣﯿﺎﺕ ؛

 ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻡ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ !


ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﺪ :

ﺁﻫﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟

            ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ ؟ ﭼﺮﺍﻏﺶ ﻧﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻨﻮﺯ ؟

تک تک لحظه ها را زندگی کنیم ،

 آنطور که اگر فردایی نبود راضی باشیم

 


محمود دولت آبادی

ادامه مطلب

در غیبت پر سوال تو ...

راستی

 هیچ می‌دانی ؛

من در غیبت پر سوال تو ...

چقدر ترانه سرودم ؟

            چقدر ستاره نشاندم ؟

           

چقدر نامه نوشتم ؟

که حتی

یکی خط ساده هم

             به مقصد نرسید !

رسید ... اما وقتی که

 دیگر هیچ کسی در خاموشی خانه

            خواب بازآمدن مسافر خویش را نمی‌دید

 


سیدعلی صالحی



تو که با منی ...

بوی تو

بوی دست های خداست

که گل هایش را کاشته ، به خانه خود می رود

 

...

 

تو که با منی

صبحانه من لیوانی کهکشان شیری است

و تکه های تازه رعد و برق در بشقابم برق می زند

 

...

 

محمد شمس لنگرودی



سیب

تو به من خندیدی 

و نمی دانستی 

 من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 

 باغبان از پی من تند دوید 

 سیب را دست تو دید 

 غضب آلوده به من کرد نگاه 

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

 تو رفتی و هنوز سالهاست

 که در گوش من آرام آرام 

خش خش گام تو تکرار کنان ، می دهد آزارم 
 

و من اندیشه کنان غرق این پندارم 

که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت

 

 

حمید مصدق

 



شاعر : حمید مصدق ,

تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات