جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
آبان

آبان ؛ اسم کوچکم بود        

و پاییز ؛ مادری که نافم را از چنارهای زرد برید


هر بار که

برگی از شاخه افتاد

گنجشکها دورتر شدند


و من باورم شد که اتفاق

از کوچ پرستویی تنها ، سیاه تر است


کمی بلند پروازی شاید
...

خش خش ؛ صدای من است


و تـــو ؛ عابری شاد 
...

که جانم را تا استخوان نوازش می دهی .


 

حمید جدیدی



شاعر : حمید جدیدی ,
شوق حضور تو‌

اگر خورشید ، با مرگ برود

تمام درختان ، شکل من خواهند بود

                             بی خورشید ، بی بانو ...

 

مرا ببخش

که پنداشتم

شادی پرواز پرستو‌ها

            از شوق حضور توست ...

آنها بهار را

با تـــو اشتباه می‌گیرند

            آخر کوچک‌اند ، کوچکم  !



کیکاووس یاکیده



کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد


کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد
و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد

دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها
و حتی آسمان مرغ مهاجر را نمی فهمد

پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت
خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد

خیابان ها و ماشین های سر در گم نمی دانند
که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند وقتی
سواره ، خط کشی قلب عابر را نمی فهمد

حضور حاضر غایب که می گویند یعنی من
غریب افتاده ای که جمع حاضر را نمی فهمد

نمی خواهد بپرسی حال و روز واژه هایم را
کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد


سید علیرضا جعفری



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات