جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
آبان

آبان ؛ اسم کوچکم بود        

و پاییز ؛ مادری که نافم را از چنارهای زرد برید


هر بار که

برگی از شاخه افتاد

گنجشکها دورتر شدند


و من باورم شد که اتفاق

از کوچ پرستویی تنها ، سیاه تر است


کمی بلند پروازی شاید
...

خش خش ؛ صدای من است


و تـــو ؛ عابری شاد 
...

که جانم را تا استخوان نوازش می دهی .


 

حمید جدیدی



شاعر : حمید جدیدی ,
بهار دست های توست

بهار دست های توست

و شکوفه های درختی که

 مثل لبخند تو نام اش را نمی دانم

 

سرخی گونه هات

دل سیب های هفت سین را برده

و نگاه تـــو سبز ترین خیال دنیاست

 

وقتی آفتاب گرم می افتد روی دیوار نگاه

حتمن جایی دورتر از اینجا

تو داری چشم هات را باز می کنی

 

چه ساده ایم ما

نمی دانیم این نسیم فروردین 

عطر گیسوهای معشوق است

افتاده به جانِ هوا

 

حالا این تو و این گنجشک های بی قرار

نشسته بر سپیدار ، سر کوچه پی بهار می گردند

 

من که هرچه گفتم‌شان

هنوز نیامده ای ، باورشان نشد ...

 

میلاد کاشانی



مانده ام ...

گلم

که صدایت می کنم

شمعدانی چه اخمی می کند !

 

مانده ام جانم را

چقدر آهسته بگویمت که ...

 

هم تـــو بشنوی و هم

 آب از دل هیچ گنجشکی تکان نخورد

 

حمید جدیدی



شاعر : حمید جدیدی ,
دوستت دارم ...

دوستت دارم

با اینکه تو گاهی می روی

و می گذاری با دردهایم نفس بکشم

با دردهایم برقصم

 

و گنجشک ها

یکی یکی به حال و روزم گریه کنند

 

من در دست‌هایت

به دنبال ماهی های کوچک قرمزم می گردم

که برایم نگه داشته بودی

 

در چشمانت به دنبال آهوها

و روی لبانت هم می خواهم گل بکارم

تا بهار بشود   ...

 

 

فرناز خان احمدی 



زمستان ، گنجشک ، من و تـــو

زمستان بال گسترده است !

 

گنجشکان و من

  پشت تمام پنجره ها

                   تو را می جوییم ...

 

 

کیکاووس یاکیده



 + روزهای سرد  زمستونتون به گرمی عشق

 



کنار پنجره منتظرم باش !

 

از ستاره ها

             دورتر نمی روم

                        تو همین جا منتظر باش

 

به گنجشک ها گفته ام

هوای دلتنگی ات را داشته باشند

                                    تا من برگردم ...

 

جایی میان

    همین ستاره ها

                چمشه ای ست

                        پوشیده از علف های نقره ای

 

مگر تو نمی خواستی

                        زیر نور ماه بنشینی

 

و درخت ها و گربه ها و

 شیروانی های نقره ای را تماشا کنی ؟

 

ماه از آب همین چشمه نوشیده است

                                    که این همه مهتابی ست

 

            کنار پنجره منتظرم باش !

 

 

حافظ موسوی

 



شاعر : حافظ موسوی ,
پرواز را به خاطر بسپار


دلم گرفته است 

دلم گرفته است


به ایوان می روم و انگشتانم را 

بر پوست کشیدهٔ شب می کشم


چراغ های رابطه تاریکند 

چراغ های رابطه تاریکند


کسی مرا به آفتاب 

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار 

پرنده مردنی ست

 

فروغ فرخزاد





تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات