جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
انتظار

هیچ اتفاقی

      قرار نیست بیافتد .


اما ...

 آدمی است دیگر ؛

            همیشه منتظر می‌ماند !

 

اورهان ولی



شاعر : اورهان ولی ,
رفتنی بی پاسخ

 

برای هر اتفاقی ‌،

می توان پاسخی یافت ؛

            جز برای رفتن های نابهنگام !

 

شاید رفتن ،

خود پاسخ یک اتفاق است !

 

هیچکس نمیداند ،

            جز آنکه رفته است ...

 

 

نیکی‌ فیروزکوهی

 

تنها مانده



این چیزها ...

من از اتفاق های بین مان می ترسم  ...

            همین چیزهایی که تو فکر می کنی ؛

                         بی اهمیت هستند ... همین نگاه های سر سری تو  ...

لعنتی !

 اینها چیزهایی هستند که

             به راحتی می توانند من را عاشق کنند !



علیرضا اسفندیاری . مکالمه ی غیر حضوری




حادثه ای به نام تو ...

اتفاق هایی هستند ،

که زندگی ات را دوباره می سازند !

سال ها می گذرد ...

و تو ،

از تمام زندگی

            فقط همان اتفاق را

                        به خاطر می آوری ...

مثل آن روز ، که اتفاقی

            برای اولین بار تو را دیدم ...

و این اتفاق ، به بوسه ای ختم شد !

که عشق را ،

            در دل ما متولد کرد ...

چه خوب است ،

که کسی ،

در جایی که فکرش را نمی کنی ،

                        اتفاقی ... می شود تمام زندگی ات !



علیرضا اسفندیاری

 




معجزه خاموش

طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده

یه آه ؛ خداحافظ ، یه فاجعه ی ساده

 

خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد

یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد

 

ای معجزه خاموش  یه حادثه روشن شو

یه لحظه فقط یه آه از جنس شکفتن شو

 

از روزن این کنجِ خاکستری پرپر

مشغول تماشای ویرون شدن من شو

 

برگرد به برگشتن ، از فاصله دورم کن

یه خاطره با من باش ، یه گریه غرورم کن

 

از گرگر بی رحم این تجربه من سوز

پرواز رهایی باش به ضیافت دیروز

 

به کوچه که پیوستی شهر از تو لبالب شد

لحظه ، آخر لحظه ، شب ؛ عاقبت شب شد

 

آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بود

راهی شدن حرف نقطه چین پایان بود

 

ای معجزه ی خاموش یه حادثه روشن شو

یه لحظه فقط یه آه از جنس شکفتن شو

 

از روزن این کنجِ خاکستری پرپر

مشغول تماشای ویرون شدن من شو



ایرج جنتی عطایی




اتفاق خاص


قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد


نه ...

  هیچ اتفاقی نمی افتد


روزها ،

 همانطور به رود شب می ریزند

                        که شب ها ، به سپیده ی روز


نه پرده ای 

به ناگهان کشیده می شود


نه سرانگشت شاخه ای 

               به هوای ماه می جنبد

و نه تو از راه می رسی !

 

رضا کاظمی

 



شاعر : رضا کاظمی ,

تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات