این بار تو آتش شده ای ؛ پنبه من اما
آلوده مکن ساحت دامن به من اما
این فلسفه ی ساده ی عشق است که بخشید
سیبی به تو و حسرت چیدن به من اما
انداخته در گردش تقدیر دلم را
یک سینه نداده است از آهن به من اما
دور از منی آن گونه که این برکه از آن ماه
نزدیک تری از رگ گردن به من اما
از خرمن بر شانه رهایت نرسیده است
اندازه ی یک دانه ی ارزن به من اما
تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست
با این همه امشب بده مأمن به من اما
علیرضا
بدیع